جبهه از دانشگاه واجب تر است
نماز خواندن دوست خجالتی
خودم ضامن او شدم
دل و جگردار میدان؛ شهید رمضان عدل
با خدا عهد دوباره ببندید
از من ناراحت نباشید
فلسطین
شهیدی که دموکرات ها پس از شهادت گوشت تنش را خوردند!
روایت رهبر انقلاب از آغاز جنگ تحمیلی
سرباز روز نهم
خس بی سر و پا / سفرنامه حمید حسام از پیاده روی اربعین
ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
به طمع بهشت یا مسئولیت شیعه بودن
شیرینی زیارت در تلخی اسارت
شوق آزادی
عملیات خیبر شروع شده بود. من و تعدادی از دوستان رزمنده، برای تفریح و سرگرمی مشغول یک بازی محلی بودیم. یک دفعه، من دیدم برادر حسن باقری با تویوتا آمد. من زود دستم را روی صورتم گرفتم تا نبیند. او هم به روی خودش نیاورد. چندتا بوق زد تا دوستان متفرق شوند. در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۰۶ […]
شهر فاو تازه فتح شده بود و سربازان دشمن گروه گروه تسلیم می شدند. من و دوستم علی فرشباف، از یک هفته قبل از عملیات با هم حرف نمی زدیم. شاید علتش برایتان عجیب و غریب باشد، سرتیمه ای فوتبال استقلال و پرسپولیس دعوایمان شده بود! من استقلالی بودم و علی، پرسپولیسی. یک هفته قبل […]