ازدواج ساده اما الهی | روایت عاشقانهای از ازدواج شهید اکبر منصوری
شهادت امام جواد و آگاهی شهیدانه | روایت مادر شهید خیراله رمضانی
آزادی خرمشهر | روایت دستاول از عملیات بیتالمقدس به قلم شهید ابراهیم اصغری
شهید قندعلی گنجخانلو | مردی که جبهه را بر همه چیز مقدم دانست
طبس، نماد شکست استکبار و پیروزی ایمان
چیزی که در راه خدا بدی، برکتش ده برابر برمیگرده
مادرجان من شهید نشدم
این عید خوش بگذرد
جا مانده های بدر
چو اسیر توست اکنون؛ به اسیر کن مدارا
خیبر ، نقطه صفر مرزی
نبرد در مجنون
این راه امام حسین است
ناصر گفت بچه ها غوغا کردند
دل تنگی های راحله و قیاس
عاشق شده است دانه به دانه هزار بار دل خون و سینه چاک و برافروخته انار فریاد بی صداست ترک های پیکرش از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینهء دستان شاخسار در سرزمین گرم،انار آتشین شود یاقوت را می آورد آتشفشان به بار […]
زود بیدار شدم تا سر ساعت برسم بایداین بار به غوغای قیامت برسم من به “قد قامت” یاران نرسیدم، ای کاش لا اقل رکعت آخر به جماعت برسم آه ،مادر! مگر از من چه گناهی سر زد که دعا کردی و گفتی به سلامت برسم؟ طمع بوسه مدار از لبم ای چشمه که من نذر […]
چن ساله با داغ دلت می سوزی چن ساله چشمات و به در می دوزی با چه امیدی پشت در می شینی می خوای بازم جوون تو ببینی آرزوهای اسمو نیتم رفت فقط جوونت نه جوونیتم رفت پونزده ساله از رفتنش گذشته ولی مسافر تو برنگشته دوریش تو رو خیلی کلافه کرده خدا بخواد دوباره […]
ای عاشقان ، ای عاشقان ، جان می رسد ، جان می رسد مهری درخشان می دمد ، ماهی فروزان می رسد آید نوای کاروان ، بر گوش جهان کان دل ستان تا دل ستاند زین و آن ، اینک شتابان می رسد رخسار ماهش را ببین ، زلف سیاهش را ببین برق نگاهش را […]
امشب تمام عاشقان رادست بسر کن یک امشبی با من بمان بامن سحر کن بشکن سر من کاسه ها و کوزه ها را کج کن کلاه ،دستی بزن،مطرب خبر کن گلهای شمعدانی همه شکل تو هستند رنگین کمان را بر سر زلف تو بستند تا طاق ابروی بت من تا به تا شد دُردی کشان […]
به انتظار نشسته است بی ثمر ، پدرت و چشم دوخته عمری به قاب در ، پدرت مسافرش برسد بلکه از سفر ، پدرت نشد که دل بکند از دل پسر ، پدرت کسی به درب غریبانه زد ، دلش لرزید همین که زنگ در خانه ، زد دلش لرزید به حسرتی که غنوده ست […]
«غزل زهرا شعبانی برای پدران صبور شهدا» همیشه خواستم از روزگار، سر باشی میان جمع چنان شمع شعله ور باشی تمام عمر به دوشم نشاندمت با عشق همیشه خواستم از من بزرگتر باشی به راه زندگی ات گرچه آشنا کردم روا نبود که اینگونه رهگذر باشی شکسته پشت من از دوری ات، خدا نکند […]
بچه ها تحویل سال یادش بخیر شلمچه چیده بودیم تو سفره سربند و یک سرنیزه بچه ها خیلی گشتن تو جبهه سیب نداشتیم بجای سیب تو سفره کمپوتشو گذاشتیم تو اون سفره گذاشتیم یه کاسه سکه و سنگ سمبه به جای سنجد یه سفره رنگارنگ اما یه […]
ای طلوع عشق در امواج خاک ساحل خورشید چشمانت کجاست روح تو می تابد از معراج خاک بغض دریا ذوق توفانت کجاست آمدم برخیز دستم را بگیر ورنه من این راه را گم می کنم ای تو را دریا و توفان در ضمیر گر نتابی ماه را گم می […]
پس پدر کی ز جبهه می آید باز کودک ز مادرش پرسید گفت مادر به کودکش که بهار غنچه ها و شکوفه ها که رسید باز کودک ز مادرش پرسید کی بهار و شکوفه می آیند گفت مادر که هر زمان در باغ غنچه ها لب به خنده بگشایند روز دیگر سراغ باغچه رفت کودک […]
از کدام قبیله آمده بودی؟ حرف سرزمین نیست. حرف دل است . حرف آب وخاک نیست . حرف عشق است . حرف اخلاص و ایمان است . ایمان به خدا که باشد ، می شود سنگر به سنگر با دشمن جنگید و او را عقب راند . […]
هنوز تنم گرم بود زنده بودم ونفس- نفس هوا درون سینه ام درست کنار گلوله ای که رد نشد از استخوانم و نشست سرخ کنار حرف های آخر پدر: دلت گرفت حسین را بهانه کن! قرار میگرفت سرعلی روی شانه ام که از شقیقه اش عشق می […]
بهار امسال باغچه ی خانه ی ما یک گل کم دارد… هرگاه یادت میکنم چشم های خندانت در عکس حال وهوای ابری ام را بارانی و قرص ماه صورتت دلم را قرص میکند سیب لبخندت در عکس برای تمام هفت سین سفره ی امسال ما کافیست اما چه […]
غواص ها غرق نمی شوند رفته اند که غرقه شوند دست بسته هم زنده به گورشان کنند اسیر نمی شوند دست و پا نمی زنند نمی میرند گور را زنده می کنند گور دریا می شود و آنقدر در دریای خاک پرواز می کنند که سال ها بعد سبکبارتر از زمان رفتنشان با غنیمت صلح […]
همسفر وقت قیام است، بیا تا برویم کاروان راهی شام است، بیا تا برویم نسل آنان که زد آتش خیَم زینب را حال تهدید نموده حرم زینب را بین کفن پوش سپاه عجم زینب را نصب کن در حرم دل علم زینب را عمه جانِ نُه امام است، بیا […]