آب و آتشِ کربلای پنج ناگفته های شهر من فرمانده ای که پشت خط نمی خوابید به ظهور امام زمان (عج) چیزی نمانده موتورسوار چمران مردابدی یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران پیروزی در سنگر مدارس برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر
عاشق شده است دانه به دانه هزار بار دل خون و سینه چاک و برافروخته انار فریاد بی صداست ترک های پیکرش از بس که خورده خونِ دل از دست روزگار پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان بسته حنا به پینهء دستان شاخسار در سرزمین گرم،انار آتشین شود یاقوت را می آورد آتشفشان به بار […]
درختان را دوست می دارم که به احترام تو قیام کرده اند و آب را که مهر مادر توست . . . خون تو شرف را سرخ گون کرده است شفق ، آینه دار نجابتت ، و فلق ، محرابی ، که تو در آن نماز صبح شهادت گزارده ای در فکر آن گودالم که […]
کاروان می رسد از راه ، ولی آه چه دلگیر چه دلتنگ چه بی تاب دل سنگ شده آب ، از این نالهی جانکاه زنی مویه کنان ، موی کنان خسته، پریشان، پریشان و پریشان شکسته ، نشسته ، سر تربت سالار شهیدان شده مرثیه خوان غم جانان همان حضرت عطشان همان کعبهی ایمان همان […]
میلاد عرفانپور در پیامی شعر جدید خود را برای شهدای خدمت به اشتراک گذاشت. «دیروز صبح، پس از شنیدن خبر سهمگین، این غزل تقدیم شد به رئیس جمهور شهیدمان آیتالله رئیسی، شهید آیتالله آل هاشم، شهید امیرعبداللهیان، شهید رحمتی و دیگر پرکشیدگان این واقعه: سبکبال بر موجی از مه، به قاف تماشا رسیدند به صبحِ […]
عصر چهارشنبه- ۱۳ دی ماه- همزمان با چهارمین سالروز شهادت سردار قاسم سلیمانی که بسیاری از هموطنان برای گرامیداشت یاد این شهید در گلزار شهدای کرمان حضور یافته بودند، یک عملیات تروریستی در گلزار شهدای کرمان و مسیر زائران سردار سلیمانی به وقوع پیوست. در این عملیات، ۲ انفجار در یکی از محورهای منتهی به […]
صدف چشم من از داغ تو گوهر بارست چه کنم؟! کار علی بی تو به عالم، زارست! اشتیاق تو مرا میکشد از خانه برون ور نه از خانه برون آمدنم، دشوارست! موقع آمد و شد، فاطمه جان! می بینم دیده ی زینب تو مات در و دیوارست! به گواهی شب و، زمزمه ی مرغ سحر […]
طوفان عزالدین قسام است طوفان آزادی است طوفان اسلام است خشم سلیمانی است آنک دلاور مردم غزه برخاستند از جا پیچیده در عالم آوازه طوفان الاقصی آنک ببین رود خروشان جوانمردی از جای خواهد کند بر باد خواهد داد بنیاد نامردی اینک ببین دیوارهای آهنین پوچاند وین سستتر از عنکبوتان در پی کوچاند اینک ببین […]
باز هم اول مهر آمده بود و معلم آرام اسم ها را می خواند: اصغر پورحسین! پاسخ آمد: حاضر قاسم هاشمیان! پاسخ آمد: حاضر اکبر لیلازاد …. پاسخش را کسی از جمع نداد بار دیگر هم خواند: اکبر لیلازاد! … پاسخش را کسی از جمع نداد همه ساکت بودیم جای او اینجا بود اینک اما، […]
ای پرچم کربلا به دوشت زینب قربان تو و خشم و خروشت زینب تا موی سرت سفید شد از غم دوست شد کعبه ی دل سیاه پوشت زینب با داغ و فراق آشنایی زینب بر درد غم عشق، دوائی زینب سوگند به مظلومی زهرا و علی تو فاطمه ی کرببلائی زینب تو که خود داغ […]
مرثیه مرثیه در شور و تلاطم گفتند همه ارباب مقاتل به تفاهم گفتند گرد و خاکی شد و از خیمه دو تا آینه رفت ماه از میسره، خورشید هم از میمنه رفت ناتوانم که مجسم کنم این همهمه را پسر ام بنین و پسر فاطمه را قمر هاشمی از اصل و نَسَب میگوید دیگری […]
در سایه سار نخل ولایت؛ شعر استاد سیدعلی موسوی گرمارودی. چند سال پیش این شعر را خود استاد برایمان خواند، چقدر باریدیم: خجسته باد نام خداوند، نیکوترین آفریدگاران که تو را آفرید. از تو در شگفت هم نمی توانم بود که دیدن بزرگیت را، چشم کوچک من بسنده نیست: مور، چه می داند که بر […]
درسایه ی طوبی اگر عرش، ایستاده ست یاس و بِه و سیب بهشتی، بار داده ست با سجده ی زهرا عبادت،جان گرفته حق، با بتول از انبیا پیمان گرفته با «هَل اَتی» درهای «بارِ عام» باز است زهرا که باشد سفره ی ایتام باز است از نسلِ سلمانیم و یاد اهل بیتیم ما هم غلامِ […]
باز مردی توی باران آمده از دیار سربه داران آمده کرده با خونش وضو درکربلا سرکشیده تا ابد جام بلا این سفیرغزه وشام ودمشق سال ها تعلیم داده درس عشق درخم ابروی اومحراب ها چشم هایش غرق درسیلاب ها مردخاکی از تبارحیدری بر تنت پیراهن خاکستری یوسفا پیراهنت آتش گرفت شمع ما گشتی تنت آتش […]
سروده ای زیبا برای سردار شهید حاج قاسم سلیمانی آماده ی جنگیم ، محور را به ما بسپار پشت علی با رفتنت خالی نخواهد شد مالک خیالت تخت، حیدر را به ما بسپار هرچند شانه های او لرزید در سوگت تاوان اشک و آه رهبر را به ما بسپار افتاده ای بی سر، بدون دست، […]
به سیل اشک باید شست راه کاروان ها را هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را کدامین کاروان آهنگ یوسف با خودش دارد غم ابرو کمان ها مینوازد قد کمانها را نه پیراهن به تن مانده نه بوی پیرهن مانده امان از این چنین داغی که میبرّد امانها را به ما با چشم و ابرو […]
گفتم از کوه بگویم قدمم می لرزد از تو دم می زنم اما قلمم می لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده ست رسم مردانگی ات راه نشانم داده ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می سوزد جبرئیلم همه ی بال […]
آرتین خوشآمدی! ما چشمانتظار بودیم بهتر شدهست دستت؟ ما بیقرار بودیم یادت میآید آرتین ؟ در آن حرم در آن شب مثل ستارههای دنبالهدار بودیم آن شب قطاری از نور سوی بهشت میرفت ما را تو خوب دیدی، در آن قطار بودیم آرتین ! بگو به خواهر، در جشن ازدواجش پای قرار هستیم، پای قرار […]
می خواستم شعری برای جنگ بگویم دیدم نمی شود دیگر قلم زبان دلم نیست گفتم : باید زمین گذاشت قلمها را دیگر سلاح سرد سخن کارساز نیست باید سلاح تیزتری برداشت باید برای جنگ از لوله ی تفنگ بخوانم – با واژه ی فشنگ – می خواستم شعری برای جنگ بگویم شعری برای شهر خودم […]
باز این چه شورش است که در خلق عالم است باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است این صبح تیره باز دمید از کجا کزو کار جهان و خلق جهان […]