حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

چهارشنبه, ۱۹ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
آزادی خرمشهر | روایت دست‌اول از عملیات بیت‌المقدس به قلم شهید ابراهیم اصغری
3

آزادی خرمشهر؛ نگاهی به عملیات بیت‌المقدس در یادداشت شهید ابراهیم اصغری سوم خرداد، نماد پیروزی ملت ایران در عملیات بزرگ بیت‌المقدس و نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس است. آزادی خرمشهر نه‌تنها یک دستاورد نظامی، بلکه تبلوری از ایمان، ایثار و مجاهدت رزمندگان اسلام بود. در میان هزاران دل نوشته، یادداشت‌های شهید ابراهیم اصغری، گواهی […]

پ
پ

آزادی خرمشهر؛ نگاهی به عملیات بیت‌المقدس در یادداشت شهید ابراهیم اصغری

سوم خرداد، نماد پیروزی ملت ایران در عملیات بزرگ بیت‌المقدس و نقطه عطفی در تاریخ دفاع مقدس است. آزادی خرمشهر نه‌تنها یک دستاورد نظامی، بلکه تبلوری از ایمان، ایثار و مجاهدت رزمندگان اسلام بود. در میان هزاران دل نوشته، یادداشت‌های شهید ابراهیم اصغری، گواهی روشن از فضای معنوی و روحیه جهادی در جبهه‌هاست. این یادداشت، نگاهی از درون به حماسه‌ای است که خرمشهر را از اشغال دشمن رها کرد.

روزهای منتهی به آزادی خرمشهر از نگاه یک رزمنده

در دل همین روزهای به‌ظاهر آرام، اما پر التهاب، آنچه در جان رزمنده‌ها شکل می‌گرفت، چیزی فراتر از یک حضور نظامی ساده بود. روحیه‌ای که در این ایام شکل گرفت، زمینه‌ساز حماسه‌هایی شد که بعدها در جبهه‌ها رخ داد؛ از جمله حماسه فراموش‌نشدنی آزادی خرمشهر، که نه‌فقط یک پیروزی نظامی، بلکه نمادی از ایمان، صبر و انتظار بود. این یادداشت‌ها، گوشه‌ای از همان روح و حال و هوای قبل از آن حماسه‌اند:

همه ی برادران اسلحه ها را تمیز کرده و وسایل اضافی را تحویل تعاونی دادند.بعد از نماز و ناهار گردان را به خط کردند و فرمانده گردان پس از صحبت کوتاهی مژده داد که امشب شب عملیات است.چهره ها شکفت و صورت ها باز و شاداب شد و خنده بر لب ها نشست.

در این عملیات قرار بود ما پشتیبان گردان شهدا باشیم .قمقمه ها را پر از آب یخ کردیم.ماشین ها برای انتقال نیرو ها به خط آمدند.ماشینی که ما سوار آن شدیمک کامیون ماشین ظرف شویی بود.

نگاهی به فضای جبهه در ایام عملیات بیت‌المقدس

بعد از طی مسافتی ماشین در نزدیکی رود کارون توقف کرد.غروب بود.از آب کارون وضو گرفتیم و بعد از نماز مغرب و عشا با برادران ارتشی که قبلا ادغام شده بودیم یک جا جمع شدیم.یکی از دانشجویان که احتمالا حامل پیام دانشجویان ایرانی در هند بود پیامش را قرائت کرد.بعد از آن نیرو ها با شناور های مخصوص حمل تانک و ماشین های سنگین از رودخانه کارون عبور داده شدند.از شناور که پیاده شدیم مسافتی را در حاشیه ی رودخانه طی کردیم.ساحل پوشیده از نیزار و نخل بود.بعضی جاها خانه های گلی هم مشاهده میشد.به خاکریزی رسیدیم.در یکی از سنگرهای نگهبانیساعتی استراحت کردیم نیمه های شب به نیروها دستور حرکت داده شد.بچه ها از هم دیگر خداحافظی می کردند و و هر کس در جای خودش در ستون حرکت می کرد.

شروع جنگ برای آزادی خرمشهر 

بعد از چند ساعت راهپیمایی به چند صد متری دشمن رسیدیم و داخل نهر کوچکی نشستیم.چند لحظه بعد تیربار های دشمن به سمت ستون آتش گشودند.تیر ها از روی سر ما رد میشدند و کافی بود تنها سر را بلند کنی تا تیری بر آن بنشیند.

واکنش نیروها و حرکت به جلو

عده ای از برادران ارتشی از جای خود بلند شده و هر کدام به سویی حرکت کردند.برادر «طاهر اجاقلو» و «مجید تقیلو»سر آنها فریاد میکشیدند و از آنها می خواستند که روی زمین بنشینند و حرکت نکنند.فرمان حرکت به جلو داده شد.ستون به طرف خط دشمن حرکت کرد.من همراه آرپی جی زن حرکت می کردم تا اگر موشک آرپی جی احتیاج داشت به او بدهم.

شکست خط اول و مشاهده تلفات دشمن

خط اول شکست.عده ای از بعثی های مزدور جلوی سنگر خود کشته شده بودند.گویی اعدام دسته جمعی بوده.سنگرها را همسطح زمین ساخته بودند.کمی جلوتر که میرفتیم مواضع تانک دشمن قرار داشت.کم کم به جاده ی آسفالت نزدیک میشدیم .در بین راه جنازه های عراقی دیده میشدند که بیشترشان از پشت، تیر خورده بودند.گلوله های توپ و خمپاره در اطراف می افتادند و خمپاره های زمانی بالای سر ما منفجر می شدند.

رسیدیم به کانال و خودمان را به خاکریز رساندیم

چند صد متر مانده به جاده ی آسفالت ،کانالی عمود بر آن کنده شده بود.ارتفاع کانال بیش از یک و نیم متر بود.در یک قسمت تانکی بر روی کانال مورد اصابت قرار گرفته و در حال سوختن بود.از کنار آن رد شده و به داخل کانال رفتیم.تا جاده از داخل کانال حرکت کردیم.سر کانال به خاک ریزی متصل بود.از خاکریز بالا رفتیم.جاده پشت خاکریز و چسبیده به آن بود .خبری از نیروهای عراقی نبود.

مشاهده تانک‌ها و تلاش رزمندگان

چندین تانک آن سوی جاده و دست چپ دیده میشد.تقریبا شش صد یا هفت صد متری ما لودری در حال احداث خاکریز بود. کمتر از سی نفر به جاده رسیده بودند.بقیه ی نیروها به علت خستگی در خطوط اول مانده بودند.

خط مقدم تا بیمارستان

کوله ی آرپی جی را باز کردم تا راحت تر بتوانم حرکت کنم .چند خمپاره در چند متری کانال منفجر شد .آتش دشمن هر لحظه بیشتر میشد.دشمن خودش را باخته بود.ما می بایستی هر چه زودتر عقب برمیگشتیم.پایم را با چفیه ای که داشتم بستم.به عقب حرکت کردم.طول کانال را طی کردم بعد از اینکه از کانال بیرون آمدم خودم را به موضع تانکی رساندم.عده ای روی زمین نشسته بودند.سر جوان مجروحی روی زانوی جوان دیگری قرار داشت .لحظات آخرش بود.چهره ی نورانی و زیبایی داشت. چند نفری هم زخم سطحی داشتند.چند دقیقه آنجا نشستیم و دوباره راه افتادیم.نمی دانم خمپاره شصت بود یا آرپی جی که در چند قدمی منفجر شد اما به لطف خدا چیزی نشد.چند کیلو متری که از جاده دور شدم سوار ماشین تدارکات شدم و عقب برگشتم. بعد از چند کیلومتر به خاکریزی رسیدیم که آمبولانس ها و ماشین تدارکات و مهندسی پشت آن پارک شده بودند.سوار یکی از آمبولانس ها شده و به طرف رودخانه ی کارون رفتیم.با برادر طاهر و مجید تقی لو که هر دو از ناحیه ی ساق پا زخمی بودند سوار یک قایق بادی شده و آن طرف رودخانه رفتیم.
آمبولانس ها از آن سوی رودخانه مجروهین را به بیمارستانی در انرژی اتمی میرساندند.در بین زخمی ها چند اسیر عراقی هم دیده می شدند.
سوار یکی از آمبولانس ها شده و به بیمارستان رفتیم در آنجا زخم ما را بستند و با اتوبوس ما را به اهواز فرستادند.

از اهواز تا تهران و بستری شدن در بیمارستان

ظهر به اهواز رسیدیم.چند ساعتی در یکی از نقاهت گاه های اهواز ماندیم.بعد از ظهر ما را به فرودگاه برده و از آنجا با یک هواپیمای باری به تهران اعزام کردند.غروب به تهران رسیدیم و با آمبولانسی از فرودگاه به بیمارستان هفت منتقل شدیم.در بیمارستان از پایم عکس برداری شد،چیزی نبود.تیر از بین دو تکه استخوان رد شده بود.شب خوابیدم و صبح در اثر خستگی زیاد نمازم قضا شد.ساعت نه صبح خبرنگاری که از صدای جمهوری اسلامی آمده بود با چند نفر از مجروهین صحبت کرد.با من هم مصاحبه ای انجام داد و در رابطه با چگونگی عملیات و روحیه برادران سؤالاتی کرد.بالاخره صدای ما هم به رادیو رفت.نزدیک ظهر،دکتر بعد از مشاهده ی عکس پایم از بیمارستان مرخصم کرد.از نماینده بنیاد شهید در بیمارستان لباس و هزینه ی راه گرفتم .بعد از صرف ناهار در بیمارستان به ترمینال جنوب رفتم و با اتوبوس تبریز به زنجان برگشتم.نیمه های شب به زنجان رسیدم.برادرم «جبرئیل»در خانه بود و مادر و خواهر و برادرم به زیارت امام رضا (ع) رفته بودند.

بازگشت نیروها و نتایج عملیات بیت‌المقدس

چند روز بعد از عملیات ،نیروهای گردان سلمان و شهدا برگشتند.«اکبر منصوری»معاون گردان سلمان،«سید یعقوب میری» . «احمد شریفی»فرماندهان دو گروهان و گردان ،«علی آشوری»،«سید جواد آقامیری»،«سید مجتبیموسوی»و چند نفر از دوستان نزدیک شهید شده بودند.«جلال معبودی»از ناحیه دست مجروح شده و رجب خدایی هم به شدت از ناحیه شکم زخمی شده بود.جواد و رضا و ناصر هم سالم بودند.در این عملیات که با رمز «یا علی بن ابی طالب»و به نام عملیات بیت المقدس آغاز شد؛قسمت اعظم اراضی اشغالی آزاد گشت.طی آن بیش از شانزده هزار نفر از نیروهای دشمن کشته و نوزده هزار نفر اسیر شدند.در مرحله سوم،این لشگریان سردار قادسیه فاتحانه از خرم شهر عقب نشستند!
نیروهای اسلام تقریبا بعد از بیست ماه وارد این شهر شدند و آن خونین شهر از لوث وجود کفار بعثی آزاد گشت.

سند زنده‌ای از ایمان و پیروزی در سوم خرداد

متن شهید ابراهیم اصغری، نه یک خاطره ساده بلکه روایتی زنده از ایمان، توکل، صبر و ایثار رزمندگانی است که در عملیات بیت‌المقدس، جان خود را فدای خاک و آرمان‌های اسلام کردند. امروز که از آزادی خرمشهر یاد می‌کنیم، خوب است که با بازخوانی این دست‌نوشته‌ها، به درک عمیق‌تری از آن حماسه برسیم.

 

 

آزادی خرمشهر

شهید علی حیدری

 

آزادی خرمشهر

راننده شهید مجتبی شهبازی ، ازچپ نفردوم شهید محمود تاران ، نفر چهارم ضیاء الدین محمدی

 

آزادی خرمشهر

ازراست نفردوم محمد علی پناهی

 

آزادی خرمشهر

ازراست شهید تاران ، محمدعلی پناهی ، شهید رحیم بیات

 

آزادی خرمشهر

ازراست شهید رحیم بیات ، محمدعلی پناهی، منصورحسینی

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.