حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
دشمن تا خرمشهر آمده به شیراز هم می‌رسد
6

بسمه تعالی خاطره‌‍‌ای از شهید ایوب اسمعیلی ابهری به نقل از مادر شهید دشمن تا خرمشهر آمده به شیراز هم می‌رسد پسرم ۱۵ سال داشت که امام خمیتنی (ره)دستور دادند برای رفتن به جبهه. شب که همسرم (شهید یدالله اسماعیل) به منزل آمده بود از پدرش اجازه خواست تا به جبهه برود .پدرش گفت: حتما […]

پ
پ

بسمه تعالی

خاطره‌‍‌ای از شهید ایوب اسمعیلی ابهری

به نقل از مادر شهید

دشمن تا خرمشهر آمده به شیراز هم می‌رسد

پسرم ۱۵ سال داشت که امام خمیتنی (ره)دستور دادند برای رفتن به جبهه. شب که همسرم (شهید یدالله اسماعیل) به منزل آمده بود از پدرش اجازه خواست تا به جبهه برود .پدرش گفت: حتما برو و کاش من هم می‌توانستم بیایم من سرکارم ژاندارمری سابق) (نیروی انتظانی فعلی) تو برو. همسرم به محل کارش که شهر دیگری بود، رفت. پسرم به من گفت: مادر برویم و رضایت‌نامه امضا کن. من خودم را به مرضی زدم و گفتم حال ندارم. گفت کوله‌‌ات می‌کنم، بغلت می‌کنم، ماشین می‌آورم در خانه و شروع کرد به قربان صدقه کردن من و التماس که عراق تا خرمشهر آمده به شیراز هم می‌رسد . اجازه بده من بروم و من که دیدم آن‌قدر مصرّ است به بسیج رفتم و رضایت‌نامه را امضا کردم. آن‌ها را به پادگان امام حسین ببردند. برای آموزش و ما هم هر از گاهی به دیدن او می‌رفتیم. تا اینکه به آن‌ها گفته بودند می‌خواهیم به خط برویم . چند روزی را به مرخصی پیش خانواده‌هایتان بروید . او منزل آمده بود ولی من اصفهان خانه پسرم بودم به آنجا تلفن زد. اما نگفت من شیرازم. گفت من اهوازم و عازم شیراز. شما هم شیراز بیایید تا من ببینمتان. ساعت ۴ صبح که من و پسرم به شیراز رسیدیم و در زدیم دیدیم پسرم ایوب سر سجاده نماز می‌خواند. او را در آغوش گرفتیم. شب دایی او به منزلمان آمد و سعی کرد او را منصرف کند که پدرت نظامی است و در خانه نیست. برادرت اصفهان است و مادرت تنهاست پیش او بمان. او بیرون رفت و ما او را ندیدیم بعد که مهمان‌ها رفتند او را در انباری دیدیم که پتو روی سرش کشیده گریه می‌کند. گفتم چرا ؟ گفت: دشمن خرمشهر را گرفته اگر ما بخواهیم بگوییم مادرش تنهاست. یکی بگوید پدرش مریض است و هر کس چیزی بگوید مطمئن باشید به همان سرعت به شیراز هم می‌رسند. و فردا لباس پوشید و رفت و دیگر برنگشت. در جبهه پسرم آرپی‌جی‌زن بوده مهمات او تمام می‌شود می‌رود مهمات بیاورد که به او تیری می‌زنند و پسرم در تاریخ ۱۹ بهمن ماه سال ۱۳۶۰به فیض شهادت نائل آمد.

روحش شاد و یادش گرامی

ایوب اسمعیلی ابهریایوب اسمعیلی ابهریایوب اسمعیلی ابهری

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.