بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرهای از شهید حسنرضا فیروزی
به نقل از ناهید فیروزی، فرزند شهید
رشادت و مهربانی شهید بزرگوار
به روایت یکی از همرزمهای شهید در زمان خدمت مقدس سربازی که هم زمان با جنگ بود به نام مهدی کرمی که ایشان متولد تهران و فارسی زبان هستند و ترکی را زیاد متوجه نمیشدند میگوید: یک روز در پادگان بودیم شهید بزرگوار حسنرضا به من گفتند آقای کرمی بیا برویم به فرمانده بگوییم که ما را خط مقدم بفرستد. من هم قبول کردم و با هم پیش فرمانده رفتیم چون او یعنی فرمانده ترکی صحبت میکرد برادر فیروزی نیز ترکی صحبت کرد و به فرمانده گفتند که ما میخواهیم برویم خط مقدم جنگ کنیم. فرمانده در جواب گفت: جلو مگه چه خبره؟! توپ و تانک و مسلسل است برای چه برویدخط مقدم؟اینجا که جایتان بهتر است. او گفت: حسن رضا به حدی ناراحت شد و گفت: به زبان ترکی که به قول خودشان یعنی آقای مهدی کرمی تنها حرف ترکی که برایم شیرین است و برای همیشه به یادم میماند همین حرف شهید حسنرضا است. شهید بزرگوار گفته بودند (بالقی سودان قورخودوران؟!) یعنی ماهی رو از آب میترسونی؟
پدر بزرگم یک روز برای ما از پدرمان میگفت. او میگفتند هیچکس برای مادرش حسنرضا نمیشود. علتش را پرسیدم گفت: حسنرضا بعد از مدتها که جبهه بود بعد از چندین ماه برای دیدن خانوادهاش میآمد اول خونهی خودش نمیرفت میآمد مادرش را میدید و دل مادرش را به دست میآورد بعد میرفت خونهی خودش و بچههایش را میدید.
میگفت: مگه الان بچهی این چنینی پیدا میشود نسبت به پدر و مادرش این همه مهربان باشد.
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرهای از شهید حسنرضا فیروزی به نقل از ناهید فیروزی، فرزند شهید رشادت و مهربانی شهید بزرگوار به روایت یکی از همرزمهای شهید در زمان خدمت مقدس سربازی که هم زمان با جنگ بود به نام مهدی کرمی که ایشان متولد تهران و فارسی زبان هستند و ترکی را زیاد متوجه […]
ثبت دیدگاه