بسم الله الرحمن الرحیم
خاطراتی از پدر شهید جواد مددیان
جواد عاشق امام (ره) بود به یاد دارم روزی قرآنی را در دست جواد که میگفت: این قرآن را خودم نزد امام بردم و ایشان را زیارت نودم و امام با دست مبارکشان این قرآن را امضاء نمودند به همین خاطر این قرآن همیشه همراه جواد بود و بر امضای امام (ره) بوسه میزد.
شهید برای اینکه به فرمان امام لبیک بگوید عازم جبهههای حق علیه باطل شد و این در حالی بود که یکی از برادرانش در دزفول و دیگری مجروح شده بود. وقتی مادر جواد از این موضوع مطلع گردید، خواست مانع رفتن به جبهه گردد ولی جواد رو به ماردش کرد و گفت: مادر جان همهی مردم فرزندان خویش را تشویق به رفتن مینمایند چرا شما مانع رفتن من میشوید و با این جملات مادر را راضی نمود عازم جبهه گردید.
در یکی از روزها که خبر شهادت دو تن از خویشان را به جواد دادند قاب عکس سه نفرهای آماده کرد و عکس این ۲ شهید را به طرفین قاب عکس چسباند و وسط قاب عکس خالی مانده بود آرم مقدس سپاه پاسداران را چسباند و منظور او از چسباندن آرم سپاه این بود که جواد آرزوی شهادت داشت و میخواست عکس خودش به جای آرم سپاه کنار عکس شهدا باشد.
شهید همواره شاد بود تا اینکه بعد از قبول قطعنامه از طرف حضرت امام (ره) که فرمودند: این کاسهی زهری بود که نوشیدم، دیگر جواد را شاد و خندان ندیدم و سرانجام در جریان حملهی مرصاد که همراه چهار تن از دفتر تحقیقات برای پاکسازی منطقه رفته بود شربت شهادت را نوشید و این یار صدیق اما عزیز و پیرو راه امام حسین علیهالسلام و ادامه دهندهی راه خونبار قاسمبنحسین که در جواب امام حسین علیهالسلام در مورد شهادت فرموده بودند اگر مردن در راه تو باشد، احلی من عسل (شیرینتر از عسل است)، این را با نثار جان خویش ثابت نمود.
بسم الله الرحمن الرحیم خاطراتی از پدر شهید جواد مددیان جواد عاشق امام (ره) بود به یاد دارم روزی قرآنی را در دست جواد که میگفت: این قرآن را خودم نزد امام بردم و ایشان را زیارت نودم و امام با دست مبارکشان این قرآن را امضاء نمودند به همین خاطر این قرآن همیشه همراه […]
ثبت دیدگاه