از بچههای خوب و ورزیده گردان بود. در شنا و غواصی مهارت خوبی داشت.کم حرف بودن از خصوصیات بارزش به شمار میرفت. خیلی به ندرت صحبت میکرد. یادم هست که یک هفته پیش از شهادتش، پیش من آمد و گفت: «علی بیا یک قولی به همدیگر بدهیم اگر من شهید شدم آن دنیا برای تو جا نگه میدارم تو هم قول بده از برادر کوچکم مصطفی مواظبت کنی و اگرهم توشهید شدی که برای من در آن دنیا جا نگهدار!»
گفتم: «به به! چه عجب! خدا را شکر که بالاخره نمردیم و حرف زدن اصغر آقا را هم دیدیم.»
آن روز گذشت و کم کم بوی عملیات در مقر پیچید. بچهها واقعا روز شماری میکردند. دقیقا یادم هست که دو روز قبل از عملیات بود. من به نزد او رفتم. بوی خوشی میداد،عطر گل محمدی زده بود و کاملا آماده برای رفتن. گفتم: «اصغر بیا تا کمی با هم قدم بزنیم.» دوتایی رفتیم داخل نی زار، کنار رود کارون. او کم کم سر صحبت را باز کرد و گفت: «می دانی چیه علی؟ من داداش عبدالله را توی خواب دیدم. میگفت: «اصغر شماها خیلی زحمت میکشید خدا خیرتان بده، اصغر تو بیا پیش من. خیلی خوب میشود من دیگه تنها نمیمانم.» گفتم: «ولی اصغر، تو هم اگه شهید شوی خوانوادهات خیلی تنها می مانند. دیگر کسی نیست که ادارهشان کند. تو بالای سرشان باشی خیلی بهتر است.» اصغر برگشت و گفت: «خدا کریمه علی!» و آخرش هم رفت پیش برادرش عبدالله.
شهید «اصغر بسطامیان» فرزند محمد حسین در ۴ آذرماه سال ۴۶ در زنجان چشم به دنیا آمد. دوران ابتدایی را در مدرسه توفیق، دوران راهنمایی را در مدرسه چمران و دبیرستان را در مدرسه شریعتی گذراند. اصغر اول دبیرستان بود که عملیات والفجر مقدماتی شروع شد. عبدالله نیز برادر بزرگ اصغر بود که قبل از اصغر به جبهه رفته بود و اصغر به بهانه های مختلف که میخواهد به عبدالله لباس و وسایل ببرد عازم جبهه شده بود. اولین باری که میخواست به جبهه برود، به کردستان اعزامش کردند. درعملیات والفجر ۴ به شدت زخمی شد. او ۹ ماه در بیمارستان مشهد بستری بود، اما دوباره حال او بهبود یافته بود. اصغر یکی از باهوشترین شاگردان مدرسه بود، طوری که دوره سه ساله دبیرستان را در پی مرخصیهایش خواند و دیپلم خود را گرفت. اصغر پس از دیپلم برای تحصیلات دانشگاهیش هم اقدام کرده بود و جزء ذخیرههای دانشگاه بود اما در دیماه سال ۶۵ به دانشجویان دانشگاه آخرت پیوست. غواص شهید اصغر بسطامیان از بچههای گردان ولی عصر(عج) در بیستم دی ماه سال ۶۵ و در عملیات کربلای۵ و در منطقه عملیاتی شلمچه به شهادت رسید.
بخشی از دست نوشته شهید
«از خدا میخواهم که به ما هم آنچنان توفیق عملی و خلوص عنایت بکند که شاید ما هم بتوانیم در آنجا حضور داشته باشیم و از کرامات و فیوضات و فضایل اخلاقی و دیگر ابعاد عالی جبهه ها بهره مند گردیم.ان شاالله دعاگوی رزمندگان باشید به امید زیارت کربلا و پیروزی به تمامی کشور و سراسر گیتی.
باسلام به یگانه منجی عالم بشریت ولی عصر امام زمان(عج) تعالی فرجه الشریف و نایب به حقش امام خمینی این چشم امید مجروحان و مظلومان جهان و رنجدیدگان جهان است بر او که سلسله باطل مداران را از هم گسست و حکومت طاغوتیان را در هم شکست و با درود و سلام بر کاروان عزیزان که بر شط خون شناورند و مردانی که از میدان مین میگذرند تا به معبود و محبوب خویشتن برسند. بر آنانی که از وجودشان بهار، الفت میگیرد و با سلام بر آنانی که با پیکرانی خون آلود و خسته فضای جبهه را عطرآگین نمودهاند و به آن طراوتی خاص بخشیدهاند، اسلام از عزمشان نیرو میگیرد و انقلاب به همهشان برقرار میماند.»
ثبت دیدگاه