آخرین بار که آمد گفت: می خواهم امتحاناتم را بدهم. صبح با ماشین پدرش رفت برای امتحان و تا شب نیامد .نگران شدیم شب که آمد عذرخواهی کرد. گفتم: کجا بودی؟ گفت: کاری پیش آمد.
در شهادتش پسر همسایه مان خیلی بی تابی می کرد. دلیلش را که پرسیدم گفت: مادرم سخت مریض بود و ما پولی نداشتیم او را به دکتر ببریم. بغض کرده جلوی در خانه نشسته بودم. علیرضا که مرا دید پوسید: چی شده؟وقتی موضوع را فهمید با ماشین مادرم را به بیمارستان بردیم و تا شب دنبال دعوا و درمان او بود بعدا فهمیدم آن روز امتحان داشت.
در والفجر ۱۰ بالای دشت سازان موشک آر.پی.جی خورده بود به شکمش.
اوکسی نبود جز شهید علیرضا بهمنی که در عملیات والفجر۱۰ آسمانی شد.
ثبت دیدگاه