در میدان جنگ هم، با توجه به همه بدبختیها، گرمای هوا، سختیهای آن، زخمی و شهید شدن و همه معضلات قابل پیشبینی آن، انسان باید پیشبینی یک چیز دیگر را هم بکند و آن این است که ببیند تا چه اندازه خودش را مهیا کرده است.در یک مرداد ۶۱ همت نشست توجیهی با چهل تن از نیروهای معترض گروهان سوم گردان حبیب بن مظاهر در چادری که این نیروها مستقر بودند، پس از پایان مرحله سوم عملیات رمضان برگزار کرد.
دراین نشست موضوعاتی چون بازگویی تجارب تلخ کادرهای تیپ ۲۷ از دوران حضورشان در سوریه، باز روانی رخدادهای مرحله سوم عملیات رمضان، از آغاز تا پایان عقب نشینی و تذکر رهنمود کلیدی حضرت امام (ره) نسبت به ضرورت ادای تکلیف در جنگ مطرح شد.این موضوعات در کتاب به روایت همت اینگونه بیان شده است:
در بامداد روز جمعه یکم مرداد ۱۳۶۱، همت به اتفاق عباس کریمی؛ مسئول واحد اطلاعات- عملیات و سید محمدرضا دستواره (فرمانده محور تیپ ۲۷) پشت خاکریز محل استقرار گردان حبیببن مظاهر، در میان چهل نفر از نیروهای گروهان ۳ این گردان حاضر شد. پس از تجمع نفرات، ابتدا مجید احرار؛ فرمانده گروهان ۳ گردان حبیببن مظاهر خطاب به همت شروع به صحبت میکند.
احرار: حاج آقا! خلاصه عرض میکنم؛ توی این حمله، بعضی از بچهها به خاطر جریان عقبنشینی، یک مقدار روحیهشان را باختهاند. حالا به نظر من کل مشکل همین است. البته اینکه تا چه حد، این را دیگر برادرها خودشان حضور دارند و میتواند بگویند.
مطلب دیگر این که نیروهای ما یک مقدار خستهاند؛ من هم این واقعیت را قبول دارم، ولی با این حال به اینها گفت: احتمال دارد خود تیپ، یک سری کمبودهایی داشته باشد که به خاطر آن، در حال حاضر ما مجبوریم در خط بمانیم و تحمل کنیم تا این کمبودها برطرف بشوند. بله، من هم قبول دارم که اصولاً بعد از هر حمله، نیروهای عمل کننده باید تعویض بشوند و بروند استراحت کند، اما در حال حاضر که نیروی جایگزین در منطقه، در دسترس تیپ نیست، ما باید یک چند روزی تحمل کنیم و در خط بمانیم. حالا قضیه این است که بعضی از این برادرها گفتهاند که ما کلا دیگر نمیتوانیم در منطقه بمانیم. حالا میخواستم این مساله همین الان حل بشود، که دیگر دامنهی آن بیش از این در گردان گسترده نشود.
همت: بسم اللهالرحمنالرحیم. یکی از خصوصیات مومن؛ تحمل، صبر، شکیبایی و استقامت او در زمانهایی است که انسانهای عادی نمیتوانند در آن مقاطع تحمل داشته باشند. پس یکی از خصوصیات مومن این است که در کارهای دشوار، تردید نمیکند.
در میدان جنگ هم، با توجه به همهی بدبختیهای آن، گرمای هوا، سختیهای آن، زخمی و شهید شدن و همهی معضلات قابل پیشبینی آن، انسان باید پیشبینی یک چیز دیگر را هم بکند و آن این است که ببینید تا چه اندازه خودش را مهیا کرده که به هدف خودش پایبند باشد و در جریان عمل، به چه سمتی سوق پیدا خواهد کرد.
در این زمینه هم، میزان تحمل و استقامت هر کس، به این بستگی دارد که او چقدر خودش را ساخته باشد و هوای نفس را از وجود خودش دور کرده باشد و اصلا چقدر برای نبرد آمادگی داشته باشد. پس این تحمل، بستگی به میزان خودسازی آن انسانی دارد، که به جبهه میآید.
تجربهی جنگهای تاریخ، خصوصاً تاریخ تشیع، نشاندهندهی یک سری شکست و پیروزی بوده است. فرض کنید تجربهی جنگهای پیامبر اکرم (ص) در جنگ بدر، لشکر اسلام پیروز میشوند و بعد، در جنگ احد، شکست میخورند. درست است؟
یکی از حضار: بله.
همت: حضرت علی (ع) هم طی دوران پنج سالهی خلافتشان، در جنگهایی پیروز میشدند و در جنگهایی شکست میخوردند. از این حرفها شما بیایید بیرون. منتها، الان سیستم جنگ با زمان قدیم و صدر اسلام تفاوت پیدا کرده. الان تاکتیکها و شیوههای جنگی، در قیاس با آن دوران، زمین تا آسمان فرق کرده. یک روز سلاح جنگی شمشیر بود، حالا میبینی تفنگ هست و خمپاره و توپ، که انفجارشان آدم را ذره، ذره میکند. هواپیما هست، تانک هست. الان، عملیات ما در دشت صاف دارد انجام میشود، در زمینی که هیچ عارضهی مصنوعی با طبیعیایی در آن وجود ندارد. یعنی حتی شما در این جا یک تیر برق هم نمیبینید که بگویی گردان حبیب! برو و خودت را به این تیر برق برسان و آن را بگیر. این تیر برق، هدف تو است. وقتی به آن رسیدی، پشت همان تیر برق بایست.
دقیقاً اینجا برای گردان شما یک جور بدشانسی پیش آمد. وقتی قرار شد که ما گردان عمار یاسر و گردان حمزه سیدالشهداء (ع) را حرکت بدهیم، من نیروهای این دو گردان را بردم در آن سالن ورزشی بغل مدرسهی شهید مصطفی خمینی شهر اهواز، و آن جا از روی نقشه و کالک، همهی نیروهای این دو گردان را، خیلی قشنگ توجیه کردم. شما خوب روی این نقشه نگاه کنید؛ زمین این منطقه، یک دشت صاف است و توی دشت صاف، کوه وجود ندارد که بروید پشت آن بمانید.
منطقه اصولا یک سری جزییاتی دارد که ما اصلا فرصت نمیکنیم تمام آنها را برای نیروها بگوییم. باید به همان میزان اطمینان و اعتمادی که امام به برادر محسن (رضایی) کردهاند و برادر محسن هم به فرماندهان ردههای پایینتر اطمینان و اعتماد کرده، در بین همهی برادرهای مومن همین اطمینان و اعتماد وجود داشته باشد، تا خدای ناکرده هیچ وقت از روی سوء نیت، قضاوتی انجام ندهند. شما به این نقشه نگاه کنید! در این زمین که عملیات انجام گرفت، ما یک دشت باز را میبینیم؛ دشتی که در آن حتی یک عارضه هم وجود ندارد. قرار بر این بود که صبح روز عملیات، ساعت ۰۲:۰۰ یک خاکریز از طرف پاسگاه زید- که شش کیلومتر داخل خاک عراق است و الان در تصرف ما قرار دارد- به صورت شرقی – غربی، به طرف جلو زده بشود و برسد به این سنگرهای مثلثی شکل که به طولش شش کیلومتر است.
قرار بود یک خاکریز هم از این نقطه زده بشود و بروند جلو و آن را وصل کند به کانال پرورش ماهی، که در شرق بصره قرار دارد. بصره هم این جا واقع شده؛ که میبینید. این دو خاکریز را در نظر گرفته بودند که برای تامین نیروهای تک کننده در این زمین دشت و باز، احداث کنند. حالا بیاییم در حد عمل تیپ خودمان. در این پایین، سمت کانال پرورش ماهی که ما پریشب عمل کردیم، قرار بود ما برویم جلو، تا برسیم به کانال، بعد این پل روی کانال را هم گردان حمزه و گردان عمار تیپ ما، با کمک تیپ ۲۵ کربلا تصرف کنند تا صبح روز عملیات، دشمن با استفاده از پل، روی کانال نیاید و دراین محل پاتک نکند.
قصد داشتیم کنار کانال یک سر پل ایجاد کنیم تا آن بالا، در سمت دژهای مثلی هم، وقتی تیپ ۸ نجف عملیات خودش را تمام کرد، این منطقهی حد فاصل دژهای مثلثی تا کانال پرورش ماهی، در تصرف خودمان باقی بماند.
قرار بود یک خاکریز تامینی شرقی- غربی در منطقهی دژهای مثلثی احداث بشود و یک خاکریز هم در منطقهی عملیاتی روبروی کانال بزنند و بعد که منطقه را ما گرفتیم، مهندسی بیاید و این خاکریز را تقویت کند و آن را بلندتر کند تا بچهها بتوانند پشت آن مستقر بشوند. آن چه که هست ، عارضهای را که شما رفتید پشت آن، یک خاکریز قابل استفاده محسوب نمیشود و در روز، شما در خطر قرار میگرفتید.
برای احداث این خاکریز تامینی، در مجموع به تیپ ما و تیپ ۲۵ کربلا، پانزده دستگاه لودر و بلدوزر رسید. چهل و پنج تا پنجاه دستگاه لودر و بلدوزر هم اختصاص داده بودند برای احداث خاکریزی که از سنگرهای مثلثی به کانال آب زده بشود. در محدودهی قرار گاه فتح، دو کیلومتر از این قسمت را تیپ ۲۵ محمدرسولالله (ص) واگذار شده بود. دو کیلومتر بعدی، در سمت راست تیپ ما را هم به تیپ ۱۴ امام حسین (ع) واگذار کردند و دو کیلومتر سمت راست تیپ ۱۴ امام حسین (ع) را هم، تیپ ۸ نجف اشرف پوشش میداد. خب، میبینید که در اینجا، چهار تیپ از لشکر فتح سپاه وارد عمل میشدند. این چهار تیپ باید هر کدام دو کیلومتر حد فاصل خط واگذار شده به خودشان را تحویل میگرفتند، در عمق آن وارد عمل میشدند واهدافشان را تصرف میکردند.
سه تیپ ه م از لشکر فجر سپاه در این مرحله از عملیات رمضان عمل میکردند که عبارت بودند از: تیپ ۱۷ علیبن ابیطالب (ع) قم، تیپ ۳۵ امام سجاد (ع) و تیپ ۱۸ جوادالائمه (ع) این سه تیپ هم باید منطقهی متعلق به قرارگاه فجر را پاکسازی میکردند، جلو میآمدند، یک خاکریز میزدند و پشت آن مستقر میشدند. در منطقهی لشگر فتح، اولین تیپی که به خط حد واگذار شده به خودش رسید، تیپ ۲۷ خودمان بود. ساعت ۱:۳۰ بامداد پنجشنبه سیویکم تیر بود که ما در حد خودمان، لودر و بلدوزر را حرکت دادیم. تیپ ۸ نجف اشرف هم در این دژ مثلی، از دشمن تا توانست اسیر گرفت و عملیات خودش را به خوبی انجام داد. تیپ ۱۴ امام حسین (ع) هم رفت تا بالای کانال پرورش ماهی و نیروهای آن، داشتند این منطقه را پاکسازی میکردند. فقط مانده بود لودر، بلدوزرها وارد عمل بشوند. لشکر فجر سپاه که در این منطقه (روی نقشه جایی را نشان میدهد) عمل کرده بود، آن را خوب پاکسازی نکرده بود.
لودر، بلدوزرهای از این نقطه حرکت کردند که، تانکهای عراقی از روی این نقطه، آنها را میزدند. چند دستگاه لودر و بلدوزر را هم زدند و منهدم کردند. به همین دلیل، لشکر فجر نتوانست با لشگر فتحالحاق حاصل کند و آن جا گیر کرد. درخواست شد تا یک گردان نیروی کمکی برای الحاق، به منطقه فرستاده شود. یک گردان نیروی کمکی از تیپ ۱۴ امام حسین (ع) هم در آنجا وارد عمل شد تا آن جا را پاکسازی کند. دردسرتان ندهم؛ تا لودرهای و بلدوزرها آمدند که خودشان را به این دژهای مثلثی برساند و خاکریز را بزنند ، ساعت ۳:۳۰ صبح!
ما دیگر برای زدن خاکریز به طول نه کیلومتر، بیشتر از یک ساعت یا سه ربع ساعت، وقت نداشتیم. در حالی که ظرف چهل و پنج دقیقه مهلت، اگر چهل دستگاه لودر و بلدوزر هم بخواهند کار کنند، صرفا قادرند دو کیلومتر خاکریز بلند و خوب را بزنند. در صورتی که وقوع پاتک با روشن شدن هوا در آن جا قطعی بود و دشمن در آن جا شدیدا به نیروهای خودی حمله میکرد. حالا نتیجه چه شد؟!
با تمام تیپهای عمل کننده؛ اعم از تیپ ۱۴ امام حسین (ع)، تیپ ۸ نجف اشرف، تیپ ۱۷ قم و … صحبت شد و قرارگاه مرکزی کربلا- که فرماندهی آن را برادر محسن رضایی و سرهنگ صیاد شیرازی به عهده دارند- به این نتیجه رسید که فرصتی برای احداث این خاکریز نه کیلومتری وجود ندارد. انهدام نیروی دشمن در منطقه، اهداف واگذار شده به خودشان را کامل تسخیر کردند.تیپهای ۸ نجف و ۱۴ امام حسین (ع) هم به اهداف خودشان رسیده بودند. منتها، دیگر مجالی برای زدن خاکریز تامینی و استقرار نیروها پشت آن برای پدافند باقی نمانده بود.
به محض این که هوا روشن شد، همه دیدند اگر نیروها آن جا بمانند، قتل عام میشوند. درست عین قضیهای که در مرحلهی دوم عملیات رمضان اتفاق افتاد، دفعهی قبل هم،نیروهای خودی تا کانال پرورش ماهی پیشروی کردند، منتها نتوانستند خاکریز تامینی را بزنند و واحدهای دشمن آمدند و بچهها را دور زدند و آنها را محاصره کردند. بعد بچهها آن جا به صورت تک به تک، با بدبختی توانستند از محاصره فرار کنند و به عقب بیایند. یک گردان نیرو هم آن جا اسیر شدند. خب، شما میبینید که این دردسرهایی بود که شرایط جنگیدن در منطقهی دشت، به نیروهای اسلام تحمیل میکرد. بدیهی است چنین زمینی، عارضهای لازم دارد که نیروی عمل کننده، بعد از این که وارد عمل شد، بتواند در پشت آن، یک نفس راحتی بکشد.
ما ساعت ۰۳:۳۰ صبح پنجشنبه، دیدیم این لودرهای و بلدوزرها قادر نیستند ظرف چهل و پنج دقیقه هشت، نه کیلومتر خاکریز بزند و به محض روش شدن هوا، عراقیها را به راحتی آب خوردن، همهی این لودرها و بلدوزرها را با موشک میزنند و منهدم میکنند. در نتیجه، خاکریز زده نمیشد، عراق حمله میکرد و بچهها را آن جلو، توی دشت دور میزد. پس روال عملیات به این شکل تغییر پیدا کرد که از ساعتت ۰۳:۴۰ پنج شنبه سیویکم تیر به ما اعلام کردند برای عقبنشینی آماده باشید.
البته جنبه عقبنشینی هم نداشت. ظرف چند ساعت بیش از چهارصد لاشهی تانک دشمن در منطقهی دشت میسوخت. یک تیپ زرهی دشمن لت و پار شد که در گردان آن، توسط تیپ ۲۷ محمد رسولالله (ص) محاصره و لت و پار شده بود. این مطلب را شنود خود عراقیها گفته بود. این تیپ محاصره شد و دو گردان آن توسط تیپ ما لت و پار شد. پس میبینید که همهی هدفهای تعیین شده برای واحدهی عمل کننده، تصرف شده بودند.
منتها یک نکته وجود داشت و آن این که با روشن شدن هوا، به علت عدم وجود خاکریز، خطر قتل عام شدن بچهها در آن جا، قطعی بود. این جا بود که دستور برادر محسن رضایی به واحدها ابلاغ شد: «عقبنشینی را با رعایت احتیاط کامل اجرا کنید.» بعد از ابلاغ این دستور، ما هم با تک به تک گردانهای خودمان تماس گرفتیم و این پیام را به آنها ابلاغ کردیم. متاسفانه با توجه به ضعف کلی تیپ ما از لحاظ امکانات و تجهیزات مخابراتی، که به گردانها هم سرایت کرده بود، این جا به مشکل برخوردیم. دو تا از بیسیمچیها زخمی شده بودند و یک نفر بیسیمچی هم در منطقه جا مانده بود.
به همین دلیل، خواستهی ما دایر بر تماس سریع و ابلاغ دستور عقبنشینی به گردانها، به نحو مطلوب اجرا نشد. در کنار مشکل عدم برقراری تماس بیسیم، مشکل دیگری هم به وجود آمد؛ ما معاون فرماندهی تیپ را از دست دادیم! برادر اسماعیل قهرمانی؛ معاون تیپ که به خط رفته بود، ناگهان مفقود شد و تا به الان ما از سرنوشت ایشان خبری نداریم. من قهرمانی را با موتور فرستادم آن جا، که گردان حبیببن مظاهر را از خطر نجات بدهد و به عقب بکشد. چون بیسیم قرارگاه تیپ، از گردان شما هیچ خبری نداشت؛ نظر خودم و خود قهرمانی این بود که به هر قیمت ممکن، از سرنوشت گردان حبیب مطلع شویم و شما را به عقب بیاوریم.
پس میبینید که در این مقطع هم، نسبت به عقبنشینی بچهها، سهلانگاری صورت نگرفته است. تا آن حد که مقدور بود، با بیسیم آمدیم توجیهشان کردیم. وقتی ارتباط بیسیم با گردانها قطع شد و دیگر امکان برقراری تماس با آنها وجود نداشت، یک ماشین بیسیم پشت فرماندهی خودمان را، با یک دستگاه بیسیم وی.آر.سی- ۴۶ فرستادیم جلو و رسید وسط راه، که او از آنجا، پیامهای ما را برای گردانها «رله» میکرد.
در هر حال، دربارهی عقبنشینی صبح روز پنجشنبه سیویکم تیر، باید بگویم این تصمیم بود که توسط ردههای بالا اتخاذ شده بود و هیچ هم مسالهای به نام «عدم روحیه» در بچههای ما وجود نداشت! آن کسی با ترس و عدم روحیه دست به گریبان است که راه خودش را نشناخته باشد؛ کسی که راه خودش را شناخته باشد، قرص و محکم است.
حرکتی که در این مرحله از عملیات رمضان با عنوان «عقبنشینی» انجام گرفت، ابدا جنبهی شکست ندارد. منطقهای به وسعت ۲۵۰ کیلومتر، تاکید میکنم؛ ۲۵۰ کیلومتر توسط نفر پاکسازی شده؛ نفری که یک شب پیاده رفته و عمل کرده! نزدیک به ۴۰۰ دستگاه تانک دشمن در این منطقه منهدم شده. سه تیپ زرهی سپاه سوم دشمن که تیپهای ۱۰، ۱۲، ۳۰ زرهی عراق بودند که از قویترین و احدهای ویژه صدام محسوب میشدند، در این حمله متلاشی شده. طوری که تا بیست روز دیگر هم کار کند، نمیتواند تمام لاشههای تانکهای سوختهاش را از منطقه خارج کند! تازه، آنهایی که تا نزدیک کانال رفتند و از وضع آنجا اطلاع دارند، میدانند که آنجا تبدیل به یک «گورستان تانک» شده بود.از دشمن اسیر گرفته شد و ضربهی مهلکی به او وارد آمد. ما هم، خدا را صد هزار مرتبه شکر، به آن صورت تلفاتی نداشتیم و با کمترین میزان تلفات، عملیات خودمان را به صورت موفقیتآمیزی به پایان رساندیم.
دیگر بچهها خودشان باید این را بدانند؛ آدمی در حد محسن رضایی، خیلی چیزها را میفهمد. آیا فکر میکنید او دل خودش نمیشود که بچهها را در آن جلو نگه دارد تا بچهها منطقه را حفظ کنند؟ خب، این که قطعا برای او و ما مهمتر است! منتها، زمانی او به ما میگوید باید به عقب برگردید، که احساس میکند در صورت روشن شدن هوا، بچهها قتل عام خواهند شد. درست است؟ پس اتفاقاً بهترین شیوهی عقب برگردید، که احساس میکند در صورت روشن شدن هوا، بچهها قتل عام خواهند شد.
درست است؟! پس اتفاقاً بهترین شیوهی عقبنشینی، استفاده از تاریکی هوای منطقه است که پریشت همین شیوه به کار برده شد و نگذاشتند کار به صبح بکشد. و الا اگر روز میشد و ما اعلام عقبنشینی میکردیم؛ در این صورت دشمن بچههای ما را تک به تک میزد و با تیربار، همه آنها را درو میکرد. پس این همه جنبه مثبتی که در انتخاب و اعلام زمان عقبنشینی رعایت کرده بودند! عملیات اما، عملیات بسیار خوبی بود. دیشب ما در محل قرارگاه مرکزی کربلا در جلسهای با حضور برادر صیادشیرازی و برادر محسن رضایی حضور داشتیم و همه فرماندهان بالای ارتش و سپاه هم بودند.
صیاد شیرازی و محسن بسیار راضی بودند. گفته شد که امام هم راضی بودند. عملیات محشر بود؛ در زمینی به وسعت دویست و پنجاه کیلومتر، صفوف دشمن متلاشی شده و ما هم خدا را صد هزار مرتبه شکر کمترین تلفات را دادیم. دیشب برادر محسن رضایی میگفت،« صدام اگر نیروهایش را از منطقه عقب نکشد و پشت شطالعرب مستقر نکند، واقعا باید او را مجسمه بلاهت بنامیم. ما هم میخواهیم توی این منطقه بمانیم وتوی این خاک چه کار کنیم؟ ما هم باید برویم آنجا پشت شطالعرب مستقر بشویم، بعد او با خمپاره ما را بزند، ما با خمپاره او را بزنیم. اما الان، دشمن کاملا خر شد! آمده نیرویش را توی این منطقه گذاشته که ما مدام برویم و به آنها ضربه بزنیم و برگردیم عقب.»
ثبت دیدگاه