قصه ی نقشه گنج ، داستان بچه های محله ای است که در دنیای پر گرد و غبار امروزی از دریچه ی درس و عبرت به صحنه های رنگارنگ نگاه می کنند و شاگرد کلاسی هستند که پیوسته زنگ آگاهی می نوازد و در مدینه اش به سوی فردا گشوده است و بر روی پرده ورودی نوشته است : به نام آنکه ما را با عشق خود آشنا کرد تا هیچگاه جز راهش راه دیگری نرویم.
نقشه ی گنج ، توکل ،ماشین دودی ،گردو و خروس محله از قصه های این مجموعه است.
بخشی از قصه ی خروس محله :
… کمی مکث کرد و دوباره به راهش ادامه داد با خود زمزمه می کرد؛خدایا! کمکم کن تا این سحر نیز با حضور دوست به روز روشن باز شود.نزدیک رفت هر طور شده بود انگشت خود را روی دگمه ی زنگ گذاشت . می دانست که با تذکر پدر مجید کار درستی نمی کند . اما کارخلافی هم نمی کرد . اضطراب عجیبی داشت و از شدت هیجان سرخ شده بود . مضطرب از اینکه اگر پدرش در را باز کند چه خواهد گفت ؟ کمی منتظر ماند . یک لحظه تردید به دلش رخنه کرد ، می خواست فرار کند اما اگر چنین می کرد کارش مردم آزاری بود. افکارش با التهاب و تبسمی غریب همراه بود . ناگهان در تا نیمه باز شد ، نگرانی تمام وجودش را فراگرفت ، سیاهی از خانه پرید . خوشبختانه مجید بود از خوشحالی همدیگر را در آغوش گرفتند …
ثبت دیدگاه