نامه شهید جمال صرفی به مادرش
به نام خدا
آبای عزیز سلام گرم و پرمهر فرزند حقیرت را بپذیر
آباجان نمی دانی چقدر به تو فکر می کنم و بسیار متاسفم از اینکه در حضورتان نیستم تا در خوشی و ناخوشی شریک و همدمتان باشم گر چه وقتی پیش تان بودم وجودم برایتان مایه رنج بود و وجودتان برایم مایه حیات.
مادر عزیز اکنون که این نامه را می نویسم نزدیک افطار است و نیایش ربنا از رادیو پخش می شود و حالت عجیبی دارم. بریتان دعا می کنم که در صحت و سلامت و تفاهم کامل دور از هر گونه جنجال و هیاهوی ناشی از عصبیت ها باشید. گر چه چندان امید ندارم که دعای آن بنده گنهکار مورد اجابت قرار گیرد.
آبا جان نمی دانی که بعد برگشتن از مرخصی در مورد شما چقدر نگرانم. امیدوارم سخنان فرزند کوچکتان را که جنبه دلسوزی دارد به فراموشی نسپارید و با توجه به آن ها قلب غریب مرا در غربت از نگرانی مرتفع سازید.
سلام گرم و صمیمانه مرا به زهرا جان و محمدآقا و پرویز و فرح و جلال و رباب و همچنین به عذرای عزیزم و حکمت مهربانم برسانید. دست تان را می بوسم و امیدیک زندگی سالم تحت لوای پرودگار بزرگ را برایتان دارم. انکه قلبش برایتان می تپد
فرزندتان جمال
۶۰/۰۴/۱۳
ساعت ۸ غروب
ثبت دیدگاه