سعید «رضا» در دوم مهر ماه ۱۳۳۹ شمسی در شهرستان زنجان و در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. او چهارمین فرزند خانواده بود که رشد و نمو خود را تحت والدینش در سایهی تقید به انجام فرائض دینی و ارادت به حضرات معصومین علیهالسلام آغاز کرد.
وی مقاطع تحصیلی ابتدائی و راهنمائی را در مدارس زنجان به پایان رساند. مقارن با اوجگیری انقلاب اسلامی، همچون قطرهای در دریای خروشان امت خداجوی ایران، در تظاهرات و راهپیماییها شرکت میکرد. وی در یکی از درگیریها با مأموران رژیم ستمشاهی مجروح ومدتی بستریشد.
پس از پیروزی انقلاب و در سالهای اوج فعالیت گروهکهای ضد انقلاب، وارد مبارزه با سازمان منافقین شد. سال ۱۳۵۸ یک ساک از اعلامیههای سازمان منافقین خلق که قصد اغفال جوانان را داشتند، توسط رضا و برادرش مجید (شهید) شناسایی و کشف گردید و سپس آن را به آتش کشیدند. او برای مبارزه و از بین بردن موانع پیشروی انقلاب از هیچ کوششی دریغ نمیکرد. بعد از پیروزی و تثبیت جمهوری اسلامی به خدمت سربازی اعزام شد. و دورهی نظام را با موفقیت و سربلندی به پایان برد. به خاطر علاقهی شدید به امام و حفظ و حراست از انقلاب اسلامی وارد سپاه گردید. بعد از این او را در خانه کمتر میدیدند. با شروع جنگ تحمیلی به فرمان حضرت امام «جوانها باید جبههها را پر کنند…»رضا ابوبصیری نیز همچون سربازی کوچک آمادهی رفتن شد و در اولین اعزامش به منطقه دیواندره در کردستان رفت. دومین اعزام او سال ۱۳۶۰ به منطقه عملیاتی جنوب، والفجر مقدماتی، بود که در گردان امام محمدتقی علیهالسلام به فرماندهی شهید حاج میرزاعلی رستمخانی در تیپ الهادی به عنوان تک تیرانداز شرکت کرد.
در سومین اعزام خود، در منطقه عملیاتی رمضان، پدافندی پاسگاه زید حضور یافت. که به اتفاق چند نفر از دوستانش از جمله شهید صفیلو، علیجام و چند نفر دیگر در دشت عباس (سایت۴) برای گذراندن آموزش تخصصی اطلاعات عملیات انتخاب شدند. در منطقه چنگوله معاون تیم شناسایی بود.
در عملیات والفجر ۳ (آزادسازی شهر مهران) در مورخه ۲۴ مرداد ماه ۱۳۶۲ با اصابت ترکش از ناحیه سر به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پیکر پاکش را در گلزار شهدای زنجان به خاک سپردند.
خصوصیات بارز شهید :
فردی کمحرف، مهربان، متین، خوشبرخورد و مقید به انجام احکام شرعی بود. از همان دوران کودکی خصوصیات بارز اخلاقیاش زبانزد همه بود و مجذوبیت خاصی بین دوستان و آشنایان داشت.
پول توجیبی اندک خود را جمع کرده و به نیازمندان میداد. در یاری رساندن به نیازمندان بسیار کوشا بود و رابطهی بسیار صمیمی با مادر و پدرش داشت. کارهایش را برای رضای خدا انجام میداد.
خاطرات
برادر بزرگ شهید:
رضا از نظر تدین و اعتقاد به اسلام و انقلاب فرد کاملی بود. و برای من بهترین برادر. او دنبال جای خلوتی برای راز و نیاز میگشت. پیش من میآمد و در سنگر مشغول راز و نیاز میشد و نمیخواست کسی از این کارش خبر داشته باشد.
شنیدم رضا مجروح شده و فرستادندش بیمارستان دزفول. با شهید مهدی زینالدین صحبت کردم. آمبولانس جور کردم و راهی دزفول شدیم.
من خبر نداشتم رضا شهید شده. اما برادر مهدی زینالدین میدانست و متوجه بود که مرا به سمت معراج شهدا نبردند. به دو سه تا بیمارستان سر زدیم وقتی پیدایش نکردیم به معراج شهدا رفتیم پیکر برادرم را دیدم پشت سرش در اثر اصابت ترکش باز شده بود. کارهای انتقال جنازه شهید را انجام دادیم. جنازه را داخل آمبولانس گذاشته و راهی زنجان شدیم. در راه گاهگداری ماشین را نگه میداشتیم و با شهید درددل هم میکردم. زنجان که رسیدیم، شب شده بود. مصیبت بزرگ این بود که خبر شهادت رضا را چگونه به پدرم برسانم.
پدرم علاقهی شدیدی به رضا داشت. رفتم سراغ والده و همینطوری با لباس نظامی و خونی. گفتم: رضا زخمی شده است. مادرم انگار احساس کرده بود. گفت: راستش را بگو، رضا شهید شده؟ گفتم: شما اینطور حساب کنید.
شب میلاد امام رضا علیهالسلام بود. رفتم سراغ آقای حافظی مسئول بنیاد شهید. راجع به مراسم تشییع جنازه صحبت کردیم. قرار شد از میدان سبزه تشییع شود.
صفحه اصلی » گروه » شهدای اطلاعات
سعید «رضا» در دوم مهر ماه ۱۳۳۹ شمسی در شهرستان زنجان و در خانوادهای مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. او چهارمین فرزند خانواده بود که رشد و نمو خود را تحت والدینش در سایهی تقید به انجام فرائض دینی و ارادت به حضرات معصومین علیهالسلام آغاز کرد. وی مقاطع تحصیلی ابتدائی و راهنمائی […]
ثبت دیدگاه