حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۲ دی , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6378 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
قیام پانزده خرداد و شکل گیری انقلاب اسلامی
2

انقلاب چگونه آغاز شد؟ حرکت امام در پاییز سال ۱۳۴۱ با اقدام ایشان در محکوم ساختن مصوبه دولت مبنی بر تبدیل «سوگند به قرآن» به «سوگند به کتاب‌های آسمانی» و مصوباتی از این قبیل که هدف آنها تضعیف عظمت اسلام در ایران و تعرض به علمای دین بود- آغاز شد. دو ماه بعد، در برابر […]

پ
پ

انقلاب چگونه آغاز شد؟

حرکت امام در پاییز سال ۱۳۴۱ با اقدام ایشان در محکوم ساختن مصوبه دولت مبنی بر تبدیل «سوگند به قرآن» به «سوگند به کتاب‌های آسمانی» و مصوباتی از این قبیل که هدف آنها تضعیف عظمت اسلام در ایران و تعرض به علمای دین بود- آغاز شد. دو ماه بعد، در برابر سر و صدایی که در کشور برپا شد دولت از موضع خود در مورد این مصوبه عقب نشینی کرد اما نقشه دیگری ریخت.

 یک ماه پس از این عقب نشینی شاه ،شش لایحه در رابطه با موضوعاتی مختلف به اسم انقلاب سفید ارائه کرد که در واقع طرح هایی آمریکایی بود.امام  این طرح های شاه را نیز محکوم کرد. شاه همچنین یک رفراندوم برای این لوایح اعلام کرد، امام این رفراندوم را هم محکوم کرد.

 هنگامی که این رویارویی شدت و حدت یافت، شاه تصمیم به ستیزه و چالش با امام و همه روحانیون گرفت.او به قم- خاستگاه و دیارعلمای دین -سفر کرد و به خانه روحانیون رفت. همچنین در میدانی در مرکز شهر در برابر حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایستاد و سخنرانی گستاخانه ای کرد و در حالی که با آشفتگی و پریشانی سخن می‌گفت روحانیون را مورد تهاجم قرار داد. بدین ترتیب شاه به یک مانور دست به یک مانور خطرناک زد اما امام از ادامه راه منصرف نشد. او هر روز یا یک روز در میان اعلامیه هایی صادر می‌کرد که لحن تند و کوبنده ای داشت. در چنین جوی همه‌پرسی انجام شد.

رژیم اعلام کرد ۶ میلیون نفر در همه‌پرسی شرکت کردند. همه پرسی در ششم بهمن ۱۳۴۱- ۲۹ شعبان  ه.ق۱۳۸۷ انجام شد. در آن روز من و برادرم سیدمحمد و یک شخص دیگر به عنوان فرستادگان آقای میلانی به نزد امام از مشهد به تهران رسیدیم.

 من با چشم خود دیدم که حتی در مرکز شهر که شلوغ است ، مراکز رای گیری از مردم خالی بود و جز برخی افراد کسی در آن نبود.

 امام پس از همه پرسی موضع خود را تشدید کرد و این اقدام و نتیجه آن را به بحث کشید. در گیر و دار این بحران، نشانه های آغازین جدایی میان امام و برخی دیگر از مراجع نیز پدیدار گشت.

 امسال عید نداریم

حلول سال نو نزدیک شد. ایرانیان بنابر رسم معهود، می بایستی در آغاز سال نو با شادی و سرور و جامه‌های نو و دید و بازدید به استقبال بهار بروند. اما امام پیشاپیش اعلام کرد ما سوگواریم و امسال عید نداریم.

 علت این اعلام حمله به تظاهرات مسالمت آمیزی بود که در تهران صورت گرفت و گروهی از مومنین- از جمله آیت الله سید احمد خوانساری از مراجع وقت ایران -در آن شرکت کردند. حضور یک مرجع در تظاهراتی مردمی، امر شگفت انگیزی بود. شگفت انگیزتر از آن، حمله ی دژخیمان شاه به چنین تظاهراتی بود که این مرجع بزرگ در آن شرکت داشت.

آنها به ضرب و جرح تظاهرکنندگان پرداختند؛ حتی خود آقای خوانساری هم صدمه دید. پس از اعلام اعضا همه طلاب جوان علوم دینی، به همان شکل که در مراسم عزا رسم است لباس های سیاه پوشیدند. برخی به یک پیراهن سیاه بسنده کردند و برخی هم بیشتر سیاه پوشیدند. به یاد دارم که نزد خیاط رفتم تا برایم پیراهن سیاه بدوزد.

 اول فروردین مصادف با ۲۴ شوال بود و روز بعد هم سالروز شهادت امام جعفر بن محمد الصادق علیه السلام بود و معمولاً در این روز مراجع دینی قم مجالس روضه برپا می‌کنند.

 مجلس حضرت امام در منزل ایشان در مجلس آقای شریعتمداری در مدرسه مدرسه حجتیه بود.

 هر دو مجلس بیش از ظهر و مجلس آقای گلپایگانی هم عصر در مدرسه فیضیه برپا بود. رژیم شاه برای انتقامجویی از علمای قم، مخصوصاً در چنین روزی نقشه خود را طراحی کرد. گروهی از افراد گارد مخصوص شاه به قم آمدند. نقشه ی آنها این بود که در مجالس عزا که به مناسبت شهادت امام صادق علیه السلام برگزار می‌شد، آشوب برپا کنند و سپس قدرت خود را نشان دهند و و طلاب حوزه علمیه را به خاک و خون بکشند.

 می‌خواستند در مجلس امام مشکل آفرینی کنند. اما روزه در منزل ایشان برقرار بود و منزل ایشان هم داخل کوچه های تنگ و پیچ در پیچ قرار داشت؛ لذا نقشه ی آنها در آنجا نمی توانست موفق شود. علاوه بر این، یکی از معممین برخاست و با صدای بلند این نقشه را اعلام و آنان را تهدید کرد و فرصت را از دست توطئه گران گرفت. خواستند این مشکل را در مجلس آقای شریعتمداری ایجاد کنند. ولی یکی از «جاهل مسلک ها» که معروف به طرفداری از آقای شریعتمداری بود متوجه موضوع شد و برخاست و خطاب به حاضران گفت :هر که بخواهد در این مجلس مشکلی بیافریند، کمرش را می شکنم. البته آنها در مدرسه فیضیه موفق شدند.

 مجلس سوگواری مدرسه فیضیه را به فاجعه های بزرگ تبدیل کردند، که لکه ننگ و همیشگی بر پیشانی رژیم شاه گذاشت. دزخیمان به طلاب حمله کردند و آنها را کتک زدند؛ برخی را کشتند و برخی را از پشت بام به حیاط مدرسه پرتاب کردند. اندک اثاث ناچیز آنها را از حجره‌ها بیرون ریختند و به آتش کشیدند. چه ها که نکردند که شرح آن به درازا می کشد.

 نقشه ی امام برای ماه محرم

به دنبال حادثه فیضیه، امام غوغا و شور و هیجانی به پاکرد. برای افشای اقداماتی که رژیم در مدرسه فیضیه مرتکب شده بود و نیز آگاه سازی مردم نسبت به نقشه ی رژیم برای سرکوب علمای دین، پیروان امام تلاش‌های خود را گسترده تر کردند.

 سپس امام برای ماه محرم برنامه‌ریزی کرد. در این ماه، حوزه ی علمیه از طریق مجالس عزای امام حسین علیه السلام و  منبرهای وعظ و ارشادی که به صورت مردمی و گسترده برپا می‌گردد، برای ارتباط با توده های مردم همه شهرها و روستاها فعال می‌شود.

 برنامه امام بدین ترتیب بود که از روز هفتم محرم، خطابا بر بالای منبر کارهای رژیم را افشا کنند، و هیئت‌های عزاداری مردمی هم از تاسوعا این کار را انجام دهند. برنامه به اطلاع علما و مراجع رسید. من هم از جمله کسانی بودم که برنامه را ابلاغ می‌کردند.

 امام (قدس الله روحه) مرا به مشهد فرستاد تا آقای میلانی و آقای قومی را از تصمیم ایشان مطلع کنم. بعددر آغاز محرم رهسپار بیرجند شدم طبق برنامه امام، در آنجا دست به افشاگری علیه رژیم شاه بزنم. در آنجا اتفاقاتی افتاد که در خلال صحبت از نخستین زندانم از آنها یاد خواهم کرد.

نقشه امام برای برانگیختن احساسات توده‌های مردم با موفقیت روبرو شد و مجالس روضه به صورت آتش فشان هایی انفجار آمیز علیه ستم و ستمگران اعم از شاه و اعوان و انصارش درآمد .

در این جو سرشار از خشم و ناخشنودی علیه قدرت حاکمه و رویز از احساسات اسلامی و انقلابی، اعلام شد که امام روز عاشورا منبر خواهد رفت.

دلها همه متوجه قم شد تا ببینند امام چه خواهد گفت. در روز موعود، امام سخنرانی تاریخی شگفت‌آور خود را ایراد کرد. به گمان هیچکس خطور نمی‌کرد امام با این لحن تند و صریح -که طی آن تمامی مرزها و قید وبندها را کنار گذاشت- سخن بگوید. از جمله در این سخنرانی فرمود: «… اسرائیل به دست مزدوران رسوای خود مدرسه «فیضیه» را سرکوب کرد.  این اسرائیل است که ما و مردم ما را نابود کرده و می‌خواهد در اقتصاد سلطه بیابد، کشاورزی و بازرگانی ما را از میان ببرد…ای شاه ! من تو را نصیحت می کنم. از این کارها دست بردار… امیدوارم روزی نرسد که ناگزیر شوی از ایران  بروی، و مردم به خاطر رفتن تو خدا را شکر کنند!…با سرنوشت ملت بازی نکن… در برابر روحانیت نایست… تو را نصیحت می کنم… ۴۵ سال از عمرت گذشته. نصیحت را بشنو و به آخر و عاقبت کارت بیندیش. از آن ها که پیش از تو بودند عبرت بگیر و نصایح روحانیت را گوش کن… آیا روحانیت مرتجعند؟ آیا اسلام ارتجاعی است؟ آیا این ارتجاع سیاه است؟ آیا تو انقلاب سفید کرده‌ای؟کدام انقلاب سفید؟ چرا دروغ میگویی؟ چرا مردم را فریب می دهی؟ به خدا که اسرائیل سودی به تو نمی رساند.

ثبت دیدگاه

دیدگاهها بسته است.