حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

یکشنبه, ۲ دی , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6378 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
فوتبال با طعم بستنی
7

رزمنده ها که به مرخصی شهری برمی گشتند بساط فوتبال مان به راه بود. بچه های گردان ها که از قبل هم محله ای و هم مدرسه ای بودن در حیاط پشتی سپاه (شهرداری فعلی) محل صبحگاه جمع می شدن و فوتبال گل کوچیک بازی می کردند.تقریبا از ساعت ۳-۲ بعدظهر تا نزدیکی های اذان […]

پ
پ

رزمنده ها که به مرخصی شهری برمی گشتند بساط فوتبال مان به راه بود.
بچه های گردان ها که از قبل هم محله ای و هم مدرسه ای بودن در حیاط پشتی سپاه (شهرداری فعلی) محل صبحگاه جمع می شدن و فوتبال گل کوچیک بازی می کردند.تقریبا از ساعت ۳-۲ بعدظهر تا نزدیکی های اذان مغرب بازی ادامه داشت و در این مدت حیاط سپاه قرق بچه ها می شد بطوری که هیچ ماشینی حق پارک در زمین بازی رو نداشت.
چند تا تیم تشکیل می شد و یارگیری می کردن.هر تیم ۶ نفره بود.
سر تیم ها هم شهید ابوالفضل خدامرادی و شهیدحاج عزیز امیریان،پرویز خسرو شاهی – جلال قربانی و رضا رسولی بودن.شهید مجتبی شهبازی هم مربی ورزش بود.
ما هم کم سن و سال تر بودیم و وارد بازی نمی شدیم فقط به عشق بچه ها و دیدن بازی شون، اونجا رو پاتوق کرده بودیم و تماشاگر و هوادارشون بودیم.علیرضا الیاسی و دوستانش از پایه گزاران فوتبال در حیاط پشتی بودند.
شهیدان حسنعلی احمدی-کمال قشمی-علیرضا داورپناه-علی اصغر بیات- علیرضا بهمنی و یوسف قربانی-مجتبی حلاوت تبار-شهید رسول و منصور قرجه لو(دوقلوهای فوتبالیست) هم پای ثابت بودند.
احمد آقایاری-اصغر حمزه ای حسین نصیری -مسعود ابراهیم خانی-حسین اعلی پور-جواد غم پرور- سید رحیم صفوی –محمد الیاسی , منصور قرجه لو،سعید موسوی، وهاب و اسحاق کاظم پور خیلی از رزمنده های دیگه بازیکن بودند.
بچه ها قرار گذاشتن هر تیمی که برنده یا بازنده بشه همه رو به آب هویج بستنی مهمون کنه.
ما هم بعدظهرها برای تماشای بازی می رفتیم تا از بستنی محروم نشیم.
شور و نشاط بازی با همهمه و تشویق ما بالا می گرفت و البته گاهی هم دعوا و کشمکش بین سرتیم ها .
ابوالفضل خدامرادی کاپیتان بود. در عملیات ترکش به چشمش خورده بود و با یک چشم می دید. مشد ابوالفضل کمی هم تند و مقرراتی بود
وقتی تیم مقابل خطایی می کرد با حاج عزیز کاپیتان تیم مقابل دست به یقه می شدن..
ک پ ی ولانلاری گفتن ها و دادبیدادشون بالا می گرفت..
یادش بخیر برای تیم شون تعصب داشتن و با اینکه وسط بازی دعواشون می شد ولی بعد فوتبال برد و باخت رو کنار میذاشتن و دوباره می شدن رفیق شفیق همیشگی و ما تماشاگرها و بچه های تیم رو به بستنی وعده شده مهمون می کردن.
یادشون همیشه جاودان

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.