مقر تاکتیکی لشکر در آن سوی ارتفاعات لری، نزدیک رودخانه شیلر بود. حدود بیست کیلومتر از خط مقدم فاصله داشت وتردد به سختی با قاطر انجام می گرفت. چند روزی بود که راه جدید باز شده بود و رفت و آمد با سهولت انجام می شد؛ اما اگر کسی با عقبه کار داشت، حدود دو ساعت و نیم طول می کشید تا به آنجا برسد.
برادر جواد دل آذر، از بچه های قم، فرد باسواد و متعهدی بود که فرماندهی یکی از محورها را بر عهده داشت؛ ولی در مقطعی که مسئولیت نداشت، از روی اخلاص و صفا، شب ها در سنگر ما می خوابید. یک شب که با او نشسته بودیم و از خاطراتش می گفت: به شوخی گفتیم:” آقا جواد ین سنگر جای ما تنگه. شما هم هر شب میایین اینجا و مزاحم ما میشین. چرا شبا میاین و صبح برمی گردین مقرتون؟”
حدود ۴ سال از جنگ می گذشت. او گفت:” تا زمانی که جنگ هست و زنده هستم، هیچ وقت پشت خط نمی خوابم.” گفتیم: چرا؟
گفت: اگه آقا مهدی یک لحظه جایی احساس خطر کنه و به یه فرمانده نیاز داشته باشه، دو ساعت طول میکشه یکی از عقبه بیاد و به این خط برسه. تا بیاد و ببینه چه خبره، طول میکشه، اما اگه اینجا باشم، میگم آقا مهدی در خدمتم.
احساس مسئولیت و صفای باطنی او باعث شده بود تا کجاها را ببیند.
تپه هنوز در دست دشمن بود و بر منطقه تسلط داشت. آقامهدی با جمعی از فرماندهان درباره چگونگی تصرف تپه جلسه گذاشت و موقعیت آن را روی خاک ترسیم کرد. هرکس نظری داد. جواد دل آذر برای تصرف تپه از آقا مهدی زین الدین اجازه گرفت تا با طرحی که داشت، تپه را تصرف کند. او گفت که این تپه را با یک دسته نیرو تصرف می کنم و همین کار را هم انجام داد. دل آذر یک توپ ۱۰۶ و یک تانک پر از گلوله را در مقابل تپه مستقر کرده و به نیروهایش گفته بود با تمام توان، به مدت ده دقیقه، تپه مدنظر را گلوله باران کنند. رزمنده ها به قدری گلوله زده بودند که هر چه در بالای تپه بود، از بین رفته و خندقی ایجاده شده بود. به این ترتیب، طرح آقا جواد موثر واقع شد و ضمن فتح تپه، نیروها از مزاحمت مستمر و آزار دهنده عراقی ها نجات یافتند.
راوی: سید محسن نبئی
برگرفته از کتاب سیدمحسن به قلم سید حسین نبئی
ضیافت شام – فروردین ۱۳۶۶- نشسته از راست سید محسن نبئی
روز مبعث- چادر فرماندهی
ثبت دیدگاه