هوشنگ الله وردی 22 دی ماه ۱۳۴۳ شمسی در شهرستان زنجان و در خانوادهای مذهبی و متدین متولد شد. تحصیلات ابتدایی را در مدرسهی “دگرمان ارخی” و راهنمایی را در مدرسه سرچشمه زنجان با موفقیت به اتمام رساند. شروع تحصیلات دبیرستانیاش مصادف با آغاز انقلاب اسلامی بود. با این حال در راهپیماییها همراه مردم شرکت نموده و از فعالیتهای فرهنگی و مذهبی غفلت نمیکرد. با پیروزی انقلاب اسلامی وارد فعالیتهای نظامی در پایگاه مقاومت مسجد اسلامیه شد.
بعد از تشکیل سپاه پاسداران به عضویت رسی در آمده، در واحد اطلاعات زنجان انجام فعالیت میکرد. با شروع جنگ تحمیلی، خواست به جبهههای جنگ برود؛ اما به خاطر اینکه پدرش در جبهه بود؛ مسئولین سپاه از اعزامش ممانعت کردند.
اما او با اصرار فراوان میگفت: هر کس در جبهه جای خود دارد، من هم باید بروم.
بالاخره راهی لشکر ۱۷ علیبنابیطالب شد. مدتی بعد که به مرخصی آمد، مانع اعزام مجدد وی شدند. اما نتوانستند حریفش شوند. این دفعه هم با اصرار و پافشاری به جبهه رفت و در گردان امام حسین علیهالسلام مشغول نبرد با دشمن شد. سرانجام در منطقه عملیاتی خیبر (جزیره مجنون) به تاریخ ۱۶ اسفند ۱۳۶۲ با اصابت ترکش به درجهی رفیع شهادت نایل آمد. پیکر پاک شهید در گلزار شهداء زنجان به خاک سپرده شد.
پدر شهید:
قبل از شهادتش در منطقه عملیاتی خیبر – جزیره مجنون – فقط یکبار آمد پیشم و همدیگر را دیدیم. آنها در گردان امام حسین علیهالسلام بودند ما در گردان ابوذر. آنها شب اول رفتند؛ ولی ما دو روز بعد به منطقه رفتیم. حوالی ۱۱ شب زخمی شدم. هوشنگهم شهید شده بود. مرا بردند شیراز. در این مدت همه نگرانیها و غم و غصهها سهم حاج خانم (مادر شهید) بود. من میدانستم هوشنگ شهید خاوهد شد. یعنی با امام زمان عجلا… قرار گذاشته بودیم و میدانستم شهید میشود. من از کردستان (سردشت) تازه آمده بودم که هوشنگ رفت جبهه. حاج خانم به من گفت: هوشنگ میخواهد برود جبهه.
من هم گفتم: خب، دارد به وظیفهاش عمل میکند.
چیز دیگری نگفتم. میگفت: منباید بروم.
از دوستانش کسی جبهه نرفته بود. از اطلاعات سپاه هم نمیگذاشتند برود. سه بار استعفاء نوشته بود؛ اما قبول نکرده بودند. به آنها هم گفته بود؛ جان من، دست خودم است. اگر اجاز ندهید جبهه بروم، من استعفای خودم را مینویسم.
مادر شهید:
از بچگی باتقوا و باایمان بود. نمازش را سر وقت میخواند کمسن بود؛ اما روزهاش را میگرفت. احترام پدر و مادر و برادر و خواهرهایش را نگه میداشت. اصلا ما را اذیت نمیکرد. به امور بچهها رسیدگی میکرد. به خواندن نماز تشویقشان میکرد. موقع رفتن به جبهه گفت: من اموالی ندارم که وصیت کنم بهچه کسی بدهید. ببخشید. اهل و عیالی هم ندارم که برایشان وصیتی بکنم و چیزی بگویم. تک و تنها هستم. وصیتم به شماهاست. به خواهرانم که حجابشان را حفظ کرده، مطیع رهبر باشند. واجبات و محرمات شرعی را سرلوحهی زندگی خود قرار دهند.
زمان شهادت هوشنگ، من خواب دیده بود. خواب دیدم که رفتم حیاط. پسرم امیر توی حیاط بود. دیدم هواپیمایی از بالای سر حیاط عبور کردف رفتم پیش امیر که مبادا بترسد. در همین حال چیزی از آسمان افتاد پشت گردن امیر. من با ناخنم جایش را خراش دادم؛ ولی همانجا باقی ماند. بچهام ترسیدهبود و بیتابی میکرد. رفتم بیرون. چند مرد دم در ایستاده بودند و لباس احرام به تن داشتند. از خواب پریدم. یکی از بچههایم برای نماز بیدار شده بود. به او گفتم: پدرتان زخمی شده، و برادرتان هم شهید!
کمی ناراحت شد و دلداریام داد. گفت: انشاءالله که خیر است و تعبیری دیگری درد.
کفتم: تعبیرش همان است که گفتم. اما فعلا به کسی چیزی نمیگویم.
صبح همان روز با برادر شوهرم به سپاه رفتیم. پرسیدیم: از شوهر و فرزندم چه خبر؟
آنها به من گفتند؛ خبری مهمی نیست. گفتم: من خواب دیدهام که شوهر و پسرم شهید شدهاند. چرا شما از گفتن حقیقت واهمه دارید؟
امام هنوز خبر نداشتند.
برادر شهید:
وقتی برادرم شهید شد، من پنجم ابتدایی را میخواندم. کوچک بودم و هنوز مدرسه نمیرفتم که تشویقام میکرد، نماز بخوانم. پول تو جیبیاش را که از پدرم میگرفت، به من میداد که نمازم را سر وقت بخوانم. میگفت: تو نماز بخوان، هر چه بخواهی من برات میخرم. دقیقا هر روز عصرها میآمد و این حرفها را به من میگفت. از مادرم خبر میگرفت که امیر نمازش را سروقت میخواند، یا نه؟ اگر جواب مادرم مثبت بود، پنج ریال به من میداد، بابت اینکه نمازم را بخوانم.
حاج علیاصغر گنجخانلو (زنجانی) مداح اهل بیت علیهمالسلام و پدر شهید:
بنده با شهید هوشنگ اللهوردیدر جبهه، سه روز در یک چادر بودم. هر روز عصر که میشد، دلش میگرفت. میگفت: حاجی برایم روضهی حضرت ابوالفضل علیهالسلام بخوان.
من هم میگفتم چشم و شروع میکردم. اما احساس میکردم هوشنگ، قبل از شروع روضه گریه میکند. تا نام مبارک ابوالفضل علیهالسلام را میشنید اشک از چشمانش جاری میشد. علاقهی شدیدی به حضرت ابوالفضل علیهالسلام، علمدار کربلا و اهل بیت علیهمالسلام داشت.
ثبت دیدگاه