حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۲۱ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
شهید مختار اشکانی
6

اشکانی، مختار: بیستم شهریور ۱۳۴۳ ‏، در روستای آقکند از توابع شهرستان میانه به دنیا آمد. پدرش عبادالله و مادرش نرگس نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بر اثر مصدومیت شیمیایی مجروح شد. شانزدهم فروردین ۱۳۶۴ ‏، در بیمارستان آلمان بر اثر عوارض ناشی از آن […]

پ
پ

اشکانی، مختار: بیستم شهریور ۱۳۴۳ ‏، در روستای آقکند از توابع شهرستان میانه به دنیا آمد. پدرش عبادالله و مادرش نرگس نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و بر اثر مصدومیت شیمیایی مجروح شد. شانزدهم فروردین ۱۳۶۴ ‏، در بیمارستان آلمان بر اثر عوارض ناشی از آن به شهادت رسید. مدفن او در مزار پایین شهرستان زنجان واقع است.

وصیتنامه:

اى پدر عزیزم! من در تمام عمرم نتوانستم، مقدارى از آن زحماتى که براى من کشیدى و مرا به این انقلاب و به این مکتب الهى سپرده اى تا به حال نتوانستم، کارى چندانى در مقابل این زحمات شما کرده باشم و خوشحالم از این که در راه خدا شهید مى شوم که براى آخرت چراغى باشم تا در روز قیامت در تاریکى نباشیم.
اى مادر عزیزم! نمى دانم با چه زبانى و با چه حرفى از زحمات شما تشکر کنم که شما واقعا حقى در گردن من
دارى و من در تمام عمرم نتوانستم، کار خیرى در مقابل شما بکنم که شما در آن تاریکى شب و در گرماى تابستان و سرماى زمستان که براى من زحمتى کشیده اى، من نتوانستم از زحمات شما تشکر کنم. اما به خود فخر مى کنم که چنین مادرى در دنیا داشتم و به خود فخر مى کنم که مرا آن چنان نصیحت کرده اى و آن چنان تربیت دادى و مرا به این انقلاب سپرده اى و امیدوارم که اجر شما را حضرت زینب (ع) بدهد.
اى برادران عزیز! من در طول عمرم نتوانستم، از آن خوبیهاى شما تشکر کنم.
وقتى که من در سن کوچکى بودم و خوب و بد را تشخیص نمى دادم، شما مرا به این راه راست هدایت
مى کردید. اما من متوجه نمى شدم. الان مى دانم که مرا به این راه هدایت مى کردید. و اى خواهران مهربان! آن
محبتهایى که به من کردید، هرگز از یادم نخواهد رفت و اگر بعضى موقع تندى کردم، امیدوارم که مرا بخشیده باشید.
خودتان
را حفظ کنید که آن دشمنان و منافقان کور دل بدانند که من براى حفظ حجاب شهید شدم و بعد از من زیاد براى من

خاطره:

یک روز که شهید به مرخصی آمده بود دیدم که چهار دست و پا راه میرود،گفتم که چرا اینطور میکنی؟ گفت شهید زین الدین که شهید شد کمر ما شکست،نمیتوانم راست راه بروم. (خاطره ای به نقل از مادر شهید)

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.