محمدتقی احمدلو 12 اسفند ماه ۱۳۵۳ شمسی در خانوادهی مذهبی و دوستدار اهل بیت علیهمالسلام چشم به جهان گشود. پس از پایان تحصیلات ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد و سپس دبیرستان را در رشته ادبیات انسانی به پایان رساند و برای ادامه تحصیل به دانشکده افسری سپاه رفت. او ۳۰ شهریور ۱۳۸۷ از دانشگاه امام حسین علیهالسلام فارغالتحصیل و در واحد اطلاعات تیپ انصارالمهدی عجلا… استان زنجان سازمان یافت. وی به اتفاق رزمندگان تیپ المهدی عجلا… زنجان جهت مقابله با گروهک پژاک به منطقه شمالغرب کشور اعزام شد و در مقام جانشین فرمانده گروهان اطلاعات رزمی انتخاب شد. وی در ماکو و چالدران در شناسایی مقرهای پژاک همراه دیگر نیروها نقش زیادی ایفا کرد. وی سرانجام ۱۷ مهرماه ۱۳۸۷ هنگام درگیری با عوامل ضدانقلاب گروهک پژاک در منطقه “چلمک قران” بر اثر اصابت تیر به سرش به شهادت رسید.
خصوصیات بارز شهید:
انسانی وارسته، مؤمن و باتقوا بود. در راه دین و مکتب اسلام از هیچ تلاشی فروگذار نبود. بسیار شجاع، با دل و جرأت، مدیر، مدبّر و بامعرفت بود. به نماز اول وقت اهمیت فراوانی میداد. انسانی فرهیخته، خوشفکر، خوشبیان، خوشقیافه و خوشبرخورد بود. به خاطر اخلاق خویش دیگران مجذوب و شیفته او میشدند. به پدر و مادرش احترام زیادی میگذاشت. اخلاق، رفتار و کردارش نمونه بود. هرگز از فرمان ولی فقیه و رهبرش سرپیچی نمیکرد.
خاطرات:
عبدالله احمدلو، پدر شهید:
در خانه نشسته بودم. از تلویزیون جریان ثبتنام برای کربلای معلی را شنیدم. رفتم تابرای رفتن به کربلا ثبتنام کنم. گفتند؛ باید در عرض ۲۴ ساعت هزینه و برگشت را بپردازم. گفتم: فعلا که پولی ندارم.
به خانه آمدم و این مسئله را مطرح کردم. محمدتقی آمد. به او گفتم: فرم گرفتهام تا برای کربلا ثبتنام کنم. ولی هزینهاش را تا فردا میخواهند.
فوری رفت. پول را آورد و بردیم و واریز کردیم. گفتم از منطقه مأموریت تیپ المهدی عجلا… تلفن زدهاند و مرا خواستهاند.
گفتم پسرم تو که تازه مرخصی آمدی.روز پنجشنبه هم اعزام کربلا هستم.
گفت: انشاءالله برای بدرقهی شما برمیگردم.
پنجشنبه شد و برنگشت و ما خبر شهادتش را دریافت کردیم.
رضایی، همرزم شهید:
در یکی از ماه مبارک رمضان در ماموریت بانه بودیم. موقع سحری، متوجه اذان نبودم و هنوز داشتم میخوردم. محمدتقی اذان صبح را یادآوری کرد.
ایشان به واجبات دینی و مسائل معنوی اهمیت زیادی قایل بود و دیگران را تشویق به انجام واجبات میکرد. به روزه علاقه خاصی داشت. در منطقه هم روزه میگرفت.
میرزایی، همرزم شهید:
محمدتقی گفت: میرویم ماموریت “چملک قران” نمیدانم برمیگردیم یا نه. مرا حلال کنید و ببخشید.
گفتم: تا حالا چنین حرفهایی سابقه نداشته است.
خندید و گفت: جدی میگویم. شوخی نمیکنم. مرا حلال کنید. میخواستیم با هم برویم ولی قسمت نشد. محمدتقی گفت: تو فعلا در مقر بمان، خداحافظی کرد و رفت.
فردای آن روز با خبر شدیم که در منطقه چملک قران، ایشان به همراه چند نفر دیگر، در درگیری با گروهک پژاک به شهادت رسیدهاند.
فرازی از وصیتنامه شهید:
پدر و مادر جان مواظب خانواده من باشید. میدانم که همیشه زحمتهای ما بر دوش شماست ولی، امیدوارم بتوانم آنها را جبران نمایم.
همسرم؛ صبور و بردبار باشید و فرزندانمان را در راه اسلام و قرآن تربیت کنید. ایمان خود را تقویت کنید که اگر ایمان باشد صبر را نیز در پی خواهد داشت.
ثبت دیدگاه