حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6371 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
13

موسوی، سید دواود: دوازدهم فروردین ۱۳۴۵‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش سیدعلی اکبر(فوت ۱۳۵۴‏) و مادرش عذرا نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یکم آذر ۱۳۶۲ ‏، در پنجوین عراق بر اثراصابت ترکش به سرو دست، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش […]

پ
پ

موسوی، سید دواود: دوازدهم فروردین ۱۳۴۵‏، در شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش سیدعلی اکبر(فوت ۱۳۵۴‏) و مادرش عذرا نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. یکم آذر ۱۳۶۲ ‏، در پنجوین عراق بر اثراصابت ترکش به سرو دست، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.

ثبت دیدگاه

2 دیدگاه برای “شهید سیدداود موسوی”
  1. ۱۴۰۰-۱۱-۱۰telegraminstagramaparatصفحه اصلی>دسته‌بندی نشده>شهید سید داود موسوی
    شهید سید داود موسوی۱۳۹۹-۰۹-۱۸۳ دیدگاه ها
    موسوی، سید داود: دوم شهریور ۱۳۳۷ در روستای گلجیک از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش سید محمد و مادرش صاحبه نام داشت. تا پایان دوره ‏متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. دوازدهم آبان ۱۳۶۱ ‏، در عین خوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر او را در مزار پایین شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.

    اشتراک گزاری:facebooktwittertelegramwhatsappsoroushقبلی« شهیدسید رسول موسویبعدیشهید سیدداود موسوی »
    ۳ دیدگاه ها

    سیده نسرین موسوی
    ۱۴۰۰-۰۹-۲۳ در ۱۵:۵۳
    بنده خواهر شهید سید داود موسوی هستم. داود فرزند سوم خانواده و اولین فرزند پسر خانواده بود. وقتی پدرمان در ۲۴ اسفند ۱۳۴۵ بر اثر واژگونی کامیونش در کولاک شدید در ابتدای جاده زنجان _ تبریز جان به جان آفرین تسلیم نمود ، داودمان ۹ ساله بود.
    در ابتدای دفاع مقدس ۱۳ ساله بود. آن زمان دو خواهر بزرگترمان در کلاسهای آموزش نظامی مسجد محل ( رضویه ) شرکت می کردند. داود می گفت مگر ما مردان مُردیم که شما برای دفاع از کیان میهن عزیزمان آماده میشوید ، خودم به جبهه میروم و صدام و صدامیان را نابود می کنم!
    در ۱۵ سالگی ( تابستان سال ۱۳۶۰ ) به همراه دوستانش شهید نورالدین نوروزی و محمدحسین قره جلو و بقیه دوستانش عازم اهواز شد .و چهل روز در اهواز بود .
    در سال ۶۲ با دستکاری شناسنامه اش که سنش را بزرگ کرد تا وارد سپاه پاسداران بشود و تابستان سال ۶۲ را در سپاه شهرستان قم آموزش کامل نظامی و عقیدتی را طی نمود
    بعد از حدود ۲ ماه از قم برگشت.. پوست بدنش در ناحیه روی آرنج و ساعد و روی پاهایش ساییده و زخم شده بود این را عمه ام موقع وضو گرفتنش دیده بود . در معرض دید ما و مادرمان آستین لباسش را بالا نمیزد تا ناراحت نشویم.
    پس از دوهفته دوستانش عازم جبهه شدند و از آنجایی که ما از نعمت وجود پدر محروم بودیم مادرم از اعزام داود به جبهه ممانعت کرد.
    دو هفته تمام داود مثل پرنده اسیر در قفس بال بال میزد ، بغض می کرد و اشک میریخت و التماس می کرد تا اینکه مادرم بالاخره راضی به اعزام داود شد.

    در اواسط شهریور سال ۶۲ داود به همراه مرتضی نجفلو پسرعمه اش و بقیه دوستان و همرزمانشان عازم شدند.
    لشکر ۱۷ علی ابن ابیطالب….

    این بار رفتنش بازگشت نداشت و در ۲۸ آبان سال ۱۳۶۳در عملیات والفجر ۴ ساعت ده شب در ارتفاعات پنجوین عراق ( مرز بانه ) بر اثر اصابت گلوله دوشکا بر روی ابروی زیبایش به شهادت رسید.

    پاسخ
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.