داود احمدی هفتم شهریور ماه ۱۳۴۸ در زنجان دیده به جهان گشود.دوران تحصیلات ابتدائی و راهنمایی را به اتمام رساند. دبیرستان را میخواند که جنگ تحمیلی حزب بعثی عراق علیه ایران شروع شد. داود ۱۲ ساله بود که داوطلب رفتن به جبهه شد. به خاطر کمی سن، مانع اعزامش به جبهه شدند. سرانجام خود را به صفوف رزمندگان اسلام رساند و در چند عملیات از جمله والفجر ۸، کربلای ۴ و ۵ شرکت کرد. او از رزمندگان گردان غواصی و خطشکن حضرت ولی عصر عجل الله بود.
با پایان یافتن جنگ تحمیلی، در اطلاعات، امر به معروف و مبارزه باقاچاق مواد مخدر سپاه زنجان فعالیت میکرد و نقش بسزایی داشت. و سرانجام در تاریخ ۱۴بهمن ۱۳۸۳ حین انجام مأموریت (مبارزه با قاچاق مواد مخدر) خودروشان دچار سانحه شده داود احمدی پس از عمری تلاش و مجاهدت به شهادت رسید و پیکرش در گلزار شهدای زنجان به خاک سپرده شد.
مادر شهید:
داود از لحاظ رفتار و اخلاق بین بچههایم نمونه بود و به دعا و نماز و اهل بیت علاقه خاصی داشت. شبی صدای گریه و زاری شنیدم رفتم طرف داود. شب از نیمه گذشته بود. دیدم نماز خوانده و با آه و ناله گریه میکند؛ انگار گمشدهای دارد.
داود به پدرش، من و بقیه اعضای خانواده خیلی احترام میگذاشت و همیشه ما را به صبر و بردباری دعوت نموده و به انجام فرائض الهی سفارش میکرد.
من شب خواب دیدم؛ داود لباس دامادیاش را پوشیده به سوی من آمد و گفت: مادر جان، حلالم کن. میروم مأموریت و شهید خواهم شد.
صبح که از خواب بیدار شدم، آقای برچام به داود زنگ زده و گفته بود که خواب شهید شدنش را دیده. آن روز داود از تمامی خانواده حلالیت گرفت و رفت و دیگر برنگشت.
پدر شهید:
آقای حسینی، غفاری و داود مثل سه برادر، کنار هم پروندههای مبارزه با قاچاق مواد مخدر را کار میکردند. سخت پیگیر این قضیه بودند که ریشه فساد را از شهر زنجان برکنند.
پسر عزیزم داود، در بدنش ترکش داشت و هر وقت هم حرف میزد، میگفت جان و تن من فدای ایران و اسلام و دین و قرآن باشد. یک لحظه هم از یاد خدا غافل نبود. اهل نماز بود و … نمیخواهم چنان تعریفش بکنم که در آینده بگویند چون فرزندش بوده، هر چه دلش خواسته گفته است، نه.! واقعا بدون ریا میگویم داود مثل فرشتگان آسمانی میماند که خدا برایمان هدیه داده بود. من به خود میبالم چنین فرزندی را تحویل جامعه داده بودم.
خداوند روحش را با دوستان همرزم شهیدش و شهدای کربلا محشور کند.
سرهنگ اسماعیلی (فرمانده وقت سپاه زنجان)
داود احمدی از جملهی رزمندگانی بود که عمرش را در جبهههای حق علیه باطل گذراند. جنگ که به پایان یافت، آرام و قرار نداشت. خلیل عظیمی از دوستان و نزدیکانش به فیض شهادت نائل آمده بودند. از این بابت همیشه ناراحت بود که آنها رفتندو من از قافله جا ماندم. دنبال راهی بود تا به دوستان شهید سفرکردهاش ملحق شود. تا اینکه در یک علمیات مبارزه با اشرار قاچاق مواد مخدر به درجه شهادت رسید.
ثبت دیدگاه