حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۲۱ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
شهید حسین افشاری
8

افشاری، حسین: بیستم دی ۱۳۴۴، در روستای شریف آباد از توابع شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش رجبعلی و مادرش سیده بتول نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم آبان ۱۳۶۱‏، با سمت آرپی جی زن در عین خوش توسط نیروهای عراقی […]

پ
پ

افشاری، حسین: بیستم دی ۱۳۴۴، در روستای شریف آباد از توابع شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش رجبعلی و مادرش سیده بتول نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. او نیز کشاورز بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم آبان ۱۳۶۱‏، با سمت آرپی جی زن در عین خوش توسط نیروهای عراقی براثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.

وصیتنامه :

به ملت ایران بگوئید که من درس شهادت را در مکتب اسلام آموختم ، به همرزمانم بگوئید من تکلیفم را در آخرین لحظات حساس نیز نوشتم نه با قلم بر کاغذ بلکه با خون، به پدر و مادرم بگوئید من کارنامه ام را با امضای خون گرفتم. اى امام! به حرفت گوش دادم که گفتى: هرگاه فوجى از دشمنان اسلام را دیدید بر آنها حمله کنید و پایدار باشید که خدا با شماست و در حمله شما شکست نیست. حمله ور شدیم و قطره اى از خون نالایق خویش را به دریاى خون شهیدان ریختیم که از آن جویبارى باز مى شود و به دریایى مى رسد که در ۱۴ قرن پیش از خون شهیدان کربلا تشکیل شده است. همچنین به برادران خود اجازه نمى دهم که از طرف من ناراحت باشند، بلکه جبهه مقدم را پر کنند تا اسلام را به پیروزى نهایى خود برسانند و حرفهاى کسانى را که منافقند، گوش ندهند. این امام را نگذارند، تنها بماند که بنیانگذار انقلاب، رهبرى است، بى نظیر و سر خطى است بى همتا. هر گاه فرمان داد، فرمانبردار باشید و از خدا بخواهید از عمرتان بکاهد و بر عمر او بیفزاید.
من به تمامى دوستان و آشنایان سفارش دیگرى دارم، بلکه به تمامى ملت ایران سفارش مى کنم اگر در اوایل جنگ ما شهید شدیم، بروید و جنگ را تا آخر برسانید.

خاطره :

شهید پسر پرکار و فعال بود تا جائی که وقتی از مدرسه به خانه می آمد بعد از خوردن نهار سریعاً کارهای مربوط به کشاورزی و دامداری را انجام می داد و هیچ گاه ناراحتی نمی کرد و می گفت که باید به پدرم کمک بکنم یک روز به خانه آمدم دیدم حسین با پسر برادرم که آتهم سید حسین نام دارد با هم چنان با شور و علاقه یونجه ها را پشت بام خرد می کنند و به انبار می ریزند من گفتم که چرا اینطور عجله می کنید گفتند که ما کارهای مربوط به زمستان را انجام می دهیم تا شما اجازه بدهید اولا به جبهه برویم و ثانیاً آن موقع شما اذیت نکشید تا اینکه این دو بزرگوار با هم به جبهه رفتند و با هم شهید شدند. شهید هیچ وقت به خانواده اجازه نمی داد موسیقی گوش بدهند یه روز که عروس خواهرش بود مهمانهایی که از تهران آمده بودند با خود نوارهای موسیقی آورده بودند حسین همه آنها را برداشت و به انبار برده بود و درآنجا زیر کاهها گذاشته بود وقتی مهمانها اعتراض کردند و نوارهای را خواستند به آنها گفت که الان جوانها در جبهه ها مانده اند و شهید می شوند و من اجازه بدهم شما در اینجا شادی بکنید وجای نوارها را هم نگفت تا اینکه بعد از شهادت ایشان ما نوارها را پیدا کردیم . (پدرشهید)

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.