حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
شجاعت ستودنی
3

بسمه تعالی خاطره‌ای از شهید امیر آقاسی شهید امیر آقاسی اولین فرزند ذکور و سومین فرزند خانواده بودند. که در سال ۱۳۴۱ در بخش ماهنشان شهر زنجان به دنیا آمدند. و تولد ایشان شادی خاصی را در خانواده آورده بود. و پدرم همیشه می‌گفتند از تولد امیر مشکلات ما کمتر شد و روزی ما چند […]

پ
پ

بسمه تعالی

خاطره‌ای از شهید امیر آقاسی

شهید امیر آقاسی اولین فرزند ذکور و سومین فرزند خانواده بودند. که در سال ۱۳۴۱ در بخش ماهنشان شهر زنجان به دنیا آمدند. و تولد ایشان شادی خاصی را در خانواده آورده بود. و پدرم همیشه می‌گفتند از تولد امیر مشکلات ما کمتر شد و روزی ما چند برابر شد. و بسیار خوش‌قدم بود.

دوران کودکی را در آن شهر گذراندند. و به علت شغل پدر که نظامی بود به تهران نقل مکان کردند و سال اول دبستان را در تهران گذراندند. و در سال‌های بعد به اصفهان عزیمت کردند. و چند سال هم در شهر بروجن بودند. و دوران تحصیل را در آنجا به اتمام رساندند. و بسیار هم موفق بودند. و در تابستان‌ها در بی‌کاری و دوران فراغت کار می‌کردند و خرج تحصیل خود را جمع می‌کردند. بعد از گرفتن دیپلم دوباره به شهر تهران آمدیم و بسیار علاقه‌مند بودند. که وارد نظام شوند. و به دانشگاه امام علیعلیه‌السلام وارد شوند. تا در این جامعه مفید باشند. و در این فاصله مدتی هم در سازمان آب کار می‌کردند.

سپس در دانشگاه امام علی علیه‌السلام قبول شدند. و دانشجوی علوم نظامی شدند. و در سال ۱۳۶۰ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد. و یک دو یا شش ماهه در اصفهان گذراند و به لشکر ۲۲ زرهی ارتش واقع در شهررضا پیوستند و مشغول شدند. و در این دوره به فرماندهی یکی از گردانهای ۲۲ منصوب شدند. و چند بار به مناطق جنگی اعزام شدند. روحیه بسیار لطیفی داشتند و سربازان را جمع می‌کردند و به درد دل آن‌ها گوش می‌دادند.

به مسائل و مشکلات آن‌ها رسیدگی می‌کرد. پس از اینکه مسئولین ارتش متوجه رشادت‌های ایشان در خط مقدم و اداره صحیح در گردان ایشان شدند از ایشان دعوت کردند که در حفاظت و اطلاعات ارتش مشغوال خدمت می‌باشند. در تهران و از سال ۱۳۶۵ تا ۱۳۷۰ در آنجا مشغول خدمت شدند.

شهید امیر آقاسی در سال ۱۳۶۴ ازدواج کردند و ثمره این ازدواج دو دختر بود که شهید بی‌اندازه به آنان عشق می‌ورزید. و شهید همیشه می‌گفتند من از اتمام مال دنیا این دو دختر را دارم و همه دلخوشی‌هایم این دو هستند.

در سال ۱۳۷۳ برای بررسی پاره‌ای اطلاعات به تهران فراخوانده شد. و در راه بازگشت در طی یک سانحه دعوت الله را لبیک گفتند و به لقاءالله پیوستند.

از ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی شهید باید به شجاعت ایشان اشاره کرد. که بی‌نظیر بود. حتی در خانه کارهای سخت به ایشان سپرده می‌شد. به خانواده احترام خاصی می‌گذاشت. تواضع و فروتنی قابل توجه‌ای داشتند. و بسیار خاکی و ساده زندگی می‌کردند. حتی در زمان فرماندهی برای انجام برخی کارهایشان از دوچرخه استفاده می‌کردند و اطرافیان اعتراض می‌کردند که این در شأن شما نیست. و ایشان تبسم می‌کردند. و قبول نداشتند که در قالب فرماندهی خود را طوری دیگر جلوه دهد. در کارهای منزل بیشتر به مادر کمک می‌کردند. بسیار فهمیده و با محبت بودند.

از دیگر خصوصیات اخلاقی ایشان متانت و شعور ایشان بود. بسیار مذهبی و اجتماعی بودند. تمام آرزویش این بود که روزی قاری قرآن شود. و تمام نوارهایی که گوش می‌داد قرآن بود. نماز جماعت را خیلی تذکر می‌داد. و همه را تشویق به این کار می‌کرد. از خصوصیات جسمانی شهید بسیار ورزیده بودند. و دو بار غربیدر ارتش دیده بودند . و با تمام سختی‌هایی که از آن دوران داشتنند همیشه از آن تعریف می‌کردند. و به نیکی یاد می‌کردند. در ورزش فوتبال هم فعالیت داشتند و بسیار چابک و تیزرو بودند. و حریف به او لقب موتورگازی داده بود. و می‌گفتند: وقتی این موتورگازی حرکت کند هیچکس به او نمی‌رسد. خوش‌رویی ایشان زبان‌زد همه فامیل بود. همیشه لبخند بر لبانشان بود. و همه به روحیه ایشان حسرت می‌خوردند.  از زمان کودکی بسیار شجاع بودند. و حق خود را هیچ‌وقت نمی‌گذاشتند پایمان شود یا حتی حق  کوچک‌تر از خود و با شجاعت تمام حقرا می‌گرفتند و مخالف زورگویی و ظلم و ستم بودند.

از خاطرات کودکی شهید اگر بگویم چون با هم بزرگ شدیم و یار شفیق هم بودیم خاطرات زیادی دارم ولی مهمترین آن و یکی این بود که در موقعی که ماشین‌بازی می‌کردیم عکس خود را به شیشه اسباب‌بازی می‌زدند و نوار قرآن می‌گذاشتند و می‌گفتند: اگر ما هم در جوانی روزی مردیم این کار را می‌کنند و مادر بارها ایشان را به خاطر این کار سرزنش کرده بود. گویی می‌دانستند این چنین هم خواهد شد. و دیگر این که چون از کودکی بنیه و جسم قوی داشتند حدودا ۸ ساله بودند که یک گونی گندم ۱۰ کیلویی را بر دوش خود می‌گذاشتند و به آسیاب   می‌بردند. تا آرد شود. و کلی خاطره‌ دیگر….

در جوانی همیشه مرا تشویق به نماز جماعت می‌کردند. چون از ایشان کوچک‌تر بودم مرا یاد می‌داد چگونه از نماز و دعا غافل نمانم و می‌گفت: نماز جماعت لذت بیشتری از نماز فرادی دارد.

و همین‌طور نماز جمعه که به امامت حضرت خامنه‌ای برگزار می‌شد. علاقه خاصی داشتند. و مرا نیز همراه خود می‌بردند. و من نیز همه این اعمال آشنا شدم.

خاطره‌ای دیگر مربوط به سخاوت ایشان بود که همه پس‌انداز خوب را برای خانواده خرج می‌کردند. در حالی که خود شاید احتیاج داشتند. و خاطره آخرم از دوره فرماندهی ایشان بود که وقتی به مرخصی آمده بودند. تعریف کردند و گفتند  وقتی در منطقه هستم سحرگاهان به سنگرهای عراقی می‌روم تا از نزدیک با موقعیت آن‌ها آشنا شوم و من نگران شدم و نصیحت کردم این کار بسیار خطرناک است. ولی شجاعت ایشان بیشتر از این حرف‌‌ها بود.

شهید در سال ۱۳۷۳ در روز عید قربان پس از اینکه معالجات ناشی از حادثه موثر واقع نشد به رحمت خدا رفتند و در گلزار شهدای بهشت زهرا جا گرفتند.

روحش شاد یادش گرامی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.