فصل سوز و سرما بود و ما در کنار رود کارون آموزش غواصی می دیدیم. تمرین ها غالبا صبح و شب انجام می شد. گاهی چند ساعت متوالی درداخل آب بودیم و شنا می کردیم که در آن هوای سرد، واقعا سخت و طاقت فرسا بود. فقط کمک خداوند بود که گرمابخش جان بچه ها می شد.
گاهی وقت ها بعضی از برادران به خاطر دشواری کار بچه ها گریه می کردند.من خودم چندبار برادر امین شریعتی را دیدم که در کنار آب ایستاده و نگاه می کند. او وقتی که در آن هوای سرد، بچه ها را می دید که ساعت ها در داخل آب تمرین می کنند و سرما تا مغز استخوان شان نفوذ می کند. مخفیانه اشک می ریخت. ولی همه این مشکلات به خاطر روحیه بالا و قوت ایمان بچه های گردان تحمل می شد.
هنگامی که تمرین ها به پایان می رسید با بدن های یخ زده و لرزان ازآب خارج می شدیم. بچه های دیگر که بساط چای داغ و خرما را کنار آب گسترده بودند، از ما پذیرایی می کردند.
در این گیر ودار که همه هم از سرما می لرزیدند تازه شوخ طبعی های شهید رضا مهدی رضایی گل می کرد. با اینکه کسی حالو حوصله شوخی نداشت ولی او دست بردار نبود. با لطیفه هایش لب های بچه هار ا به خنده باز می کرد. گاهی هم وقتی که بچه ها از آب خارج می شدند، به آنها می گفت:
-یک لنگه پای خود را بلند کرده و با آن اسم خود را در هوا بنویسید! بچه ها که سوز و سرما در رگ هایشان دویده بود وقتی که این کار را می کردند کنترل از دستشان خارج می شد و حرکاتی مانند رقص به وجود می آورد و بقیه هم می خندیدند.
ثبت دیدگاه