حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

شنبه, ۱۷ شهریور , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6324 تعداد نوشته های امروز : 1 تعداد دیدگاهها : 363×
روحانی شهید محمدحسین قنبری
5

زندگینامه روحانی شهید محمدحسین قنبری عقـل را پنـداشتـم در عشـق تـدبیـری بـود من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش هرکه خواهد در حق ما هرچه خواهد گو بگوی ما نمی داریم دست از دامن دلدار خویش شهادت، حیات برتر در ملکوت اعلی است. شهید روحی است که از نشئه عالم طبیعت به نشئه برتر […]

پ
پ

زندگینامه روحانی شهید محمدحسین قنبری

عقـل را پنـداشتـم در عشـق تـدبیـری بـود من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش
هرکه خواهد در حق ما هرچه خواهد گو بگوی ما نمی داریم دست از دامن دلدار خویش
شهادت، حیات برتر در ملکوت اعلی است. شهید روحی است که از نشئه عالم طبیعت به نشئه برتر عروج کرده و به تکامل رسیده است. شهید، مرز استان عدم را در هم شکسته و از کرسی خاک رسته تا در دریای فیض اقدس ربوبی به ‌وجه الله مستفیض گردد. شهید، آرایش طاق عشق‌بازی است که از هفت ایوان قدس گذر کرده و در لامکان رضوان به رضای دوست رضا داده است.
باغبان ایمان و ایثار، همیشه رنگین و با طراوت از شکوفه‌های قدسی مقدسانی است که در مغاک ظلمت نور هدایت می‌پراکنند. شکوفه‌هایی از جنس خدایی شدن و خدایی رفتن.
طلبه شهید محمد حسین قنبری بهارستانی است از جنس ایمان و اعتقاد. در ۲۷ فروردین ماه ۱۳۴۷ در مأمن بی‌آلایش اسدالله، پدر مومن و با خدایش چشم به تیره تراب گشود. شهرستان خدابنده به وجود چنین بندگان با خدایی-که از هست شان برای هدفشان گذشتند به خود می بالد.
محمد در باران سبز هدایت های پدر و مادر، این معلمان جاودانه تاریخ رشد کرد و «فاقم وجهک للدین»
را تجربه کرد. کوچه پس کوچه‌های ایام را در نوردید و خود را دوان دوان به دروازه های رشد و معرفت رساند.
آن‌جا الفبای معرفت و شناخت موج می‌زد و تشنگان خداخواه را چاره‌ای جز نوشیدن جرعه جرعه شناخت نیست. پس تن به دریای علم سپرد؛ اما تحصیل در بعد کلاسیک بخشی از اندوخته‌های معرفتی شهید را شکل داد.
شهید نیم دیگر شاکله علمی‌اش را در حوزه علمیه، این اردوگاه عشق‌ورزی‌های بی ادعا و خالصانه و حصار امن ایمان کامل ساخت.
او پای در حوزه علمیه نهاد تا خدا را بهتر و شفاف‌تر از آن چه می‌پنداشت بشناسد و چشم بصیرتش
را به نور شهود و «قال الصادق و قال الباقرها» بینا سازد.
او در حجره‌های ساده زهد و نماز، خدا و صلوات آن قدر تعالی یافت که جرس دفاع از کیان اسلامی را با گوش جان شنود کرد.
او اگر آهنگ جهاد کرد و کشته یار شد، از آن رو بود که از من و ما رسته بود و از مرزهای منیت گذشته.
او چهار تکبیر به ناپایداری های آبستن مادرکش زد و شهوت، حجاه، مقام و پست را برای هواپرستان گذارد.
در سال ۱۳۶۷ که شهید به عنوان نیروی رزمی- تبلیغی، حوزه علمیه قزوین را به مقصد حوزه عملی عشق ترک کرد و تن به آغوش آب تیغ زد، چیزی جز وصال یار در سر نداشت و۱۶/۵/۱۳۶۷ نیز بانه کردستان او را به آرزوی دیرینه خود رسانید؛ آن گاه که سر غرق خونش را در آغوش خود دید.
«یادش گرامی و راهش پر رهرو باد»

وصیتنامه

بسم الله الرحمن الرحیم
وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ
گمان نکنید کسانی که در راه خدا مرده اند بلکه زنده ان دو در نزد خداوند روزی می خورند.
آن کس که تو ار شناخت جان را چه کند
فرزندو عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و در هم کوبنده ظالمان و ستمگران و با سلام به امام زمان حضرت مهدی (عج) موعود منجی انسانها و نائب بر حقش ، امام خمینی بت شکن و با درود بی کران به شهیدان گلگون کفن از صدر اسلام تا کربلای حسینی و از کربلای رزمندگان اسلام بر کفر جهانی
والسلام
هم اکنون که این وصیتنامه را می نویسم آنچنان عشق به خدا و لقاءالله دارم که نمی دانم چه بنویسم.
کی اجازه می دهد که دشمن بر سرزمین پاک میهنش تجاوز کند و برادران و خواهرانش را به شهادت برساند و بمب های آمریکایی و موشکهای روسی را بر سر مردم بی گناه بریزد، در خانه نشستن ننگ است. و من به جبهه آمدم تا دین که شهدا به گردن ما دارند شاید اداء کرده باشم و من فقط به خاطر رضای الله و برای دفاع از دین و میهن خویش به جبهه رفتم و دیگر اینکه ای پدر و مادر مهربانم و برادرانم و خواهرانم شما برای شهدت من گریه نکنید. شما باید خوشحال باشید چون شهادت و لقاء خداوند آرزوی من بود. چون اگر ناراحت باشید دشمنان و منافقان خوشحال می شوند و به شما بگویم که همیشه از ادامه دهندگان راه شهدا باشید و همیشه پیرو و پشتیبان ولایت فقیه که ولایت ائمه معصومین است باشید و دیگر اینکه از عوض من از همه دوستان و آشنایان و اقوام حلّیّت بطلبید و شما خودتان نیز مرا حلالم کنید.
چون من به غیراز بدی چیز دیگری نکردم. در آخر
وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَکُونَ فِتْنَه
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
۱۷ اسفندماه ۱۳۶۶ (امضا)

خاطره

آموزش نماز

شهید محمدحسین قنبری وقتی برای تحصیل علوم دینی به همدان رفت، بعد از مدت سه ماه برای عیادت اقوام و آشنایان به روستای پنبه زبان برگشت، خیلی تغییر کرده بود. از ایشان در مورد حوزه و علوم دینی سوالاتی کردم در جواب گفت: خیلی چیزها آموختم. بسیار مشتاق بودم بخشی از چیزهایی که آموخته بود به من نیز بیاموزد. سوالم را بی پاسخ نگذاشت. گفت: بیا قدم بزنیم ، با هم به اطراف روستا رفتیم. دوباره گفت: خیلی چیزها آموختم اما اولین و بهترین چیزی که در حوزه آموختم، عمل به احکام دین و در صدر آن نماز است. اگر طبق این حدیث اِنْ قُبلت قُبِلَ ما سواها و اِنْ رُدّت ردَّ ما سَواها نماز قبول شود خداوند همه اعمال ما را قبول می کند. اگر نماز در محضر خدا قبول نشود هیچ عملی از انسان قبول نمی شود. چون به سن تکلیف نرسیده بودیم من تا آن لحظه نمی دانستم چگونه نماز می خوانند، خلاصه اینکه در اطراف روستایمان در کنار جوی آب نحوه ی وضو گرفتن را به من آموخت، سپس خودش در جلو در ایستاد و من نیز پشت سرش. او با لهجه ی شیرینی که داشت کلام خدا را به آرامی زمزمه می کرد و من نیز تکرار می نمودم.
راوی :دوست شهید

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.