حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۲۷ مهر , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6343 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
ذبیح الله گفت بگذار این نمازی که خواندم هضم شود
2
در آخرین لحظات عزیمت کاروان (شهیدان) خیبر، یعنی همان گروهی که به نظر امام با دو دستگاه مینی بوس از مقابل مسجد آیت الله دستغیب عزیمت نمودند، شهید عزیز ذبیح الله نجفلو مشغول نماز شد و فقط نماز مغرب را ادا نمودند و وقتی نمازشان تمام شد جهت اداءِ نماز عشاء قیم نکردند بنده از ایشان سؤال کردم پس نماز دومت را نمی خوانی؟ شهید با لحن ملیح و خندان پاسخ دادند که نخیر بگذار این نمازی که خواندم هضم شود بعد نماز بعدی را بخوانم! عزیز ذبیح الله نجفلو مشغول نماز شد و فقط نماز مغرب را ادا نمودند و وقتی نمازشان تمام شد جهت اداءِ نماز عشاء قیم نکردند بنده از ایشان سؤال کردم پس نماز دومت را نمی خوانی؟ شهید با لحن ملیح و خندان پاسخ دادند که نخیر بگذار این نمازی که خواندم هضم شود بعد نماز بعدی را بخوانم!
منبع : مرکزحفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس زنجان
پ
پ

خاطراتی کوتاه از شهید ذبیح الله  نجفلو

زمان انقلاب ذبیح الله ۱۰ الی ۱۱ ساله بود، یکبار از طرف خیابان ما تظاهرات و راهپیمایی به پا شده بود، ذبیح الله رفته و گوشه ای ایستاده به مردم نگاه به مردم نگاه می کرده که یکدفعه گاردی ها او را می گیرند و داخل جوی آب می اندازند و مفصل کتک می زنند و سر و رویش کثیف و گِلی می شود. خانمی که از آنجا رد می شده، او را از دست گاردی ها می گیرد و می برد خانه اش، دست و صورتش را می شوید و لباس هایش را کمی تمیز کرده و راهی می کند وقتی خانه آمد، دیم کثیف و گِلی شده، ماجرا را پرسیدم و توضیح داد و تعریف کرد. به حدی کتک زده بودند که دست هایش ورم کرده و کبود شده بود.

راوی:مادر شهید

پاییز یا زمستان سال ۱۳۶۲ بود همگی ما در محفلی به نام انجمن اسلامی دبیرستان شهید محمد منتظری مشغول فعالیت بودیم یک روز مراسمی در دبیرستان برگزار گردید و برادر بسیار عزیزی نوحه ای خواندند که بسیار در دلم نشست نوحه این بود
به روی سینه و پشت بسیجی/ نوشته یا زیارت یا شهادت به لحن خواندن این برادر بسیار شیفته شده و از وی درخواست نخورم که در کتاب نوحه ای که این شعر را خوانده معرفی نماید که تکه کاغذی بیرون آورد و من به صورت امانت گرفتم و یادداشت کردم …
همین موضوع باب دوستی ما را با شهید باز کرد. فردی بود متین، پرکار در عرصه فرهگ و تبلیغات جنگ و جبهه و شهادت تا جایی که بنده اطلاع داشتم علاوه بر دبیرستان از اعضاء پایگاه ۳ مسجد پنج تن آل عبا علیه‌السلام بود و در کانون فرهنگی به نام «خانه شهید» آن زمان نیز فعال بود.
ایام فراغت خود را نیز جهت تأمین مخارج زندگی در مغازه خیاطی برادرش عبدالله نجفلو (که از عملیات های اولیه دوران جنگ تاکنون مفقود الاثر هستند) به کار خیاطی مشغول می شد…
موضوع اعزام جهت عملیات خیبر پیش آمد به اتفاق دوستان انجمن اسلامی دبیرستان به راه آهن زنجان جهت بدرقه دوستان و یاران امام خمینی رفتم که متوجه شدیم ایشان نیز قصد عزیمت دارند و محفل دوستانه ما را ترک و به محفل انس و الفت با ملائکه الله می روند.
مدتی گذشت بچه های زنجان به مرخصی آمده بودند که دوست عزیز ما هم آمده بود این دیدار آخرین دیدار برای ما و دوستانی بود که عازم لقا الله بودند. ای کاش می دانستم در پس این رفتن دیگر آمدنی نیست چه بسا که به هر قیمتی که شده سعی می کردم خود را نیز با آن ها همسفر نمایم.

آخر همه شاهد بودیم که مدتی نگذشت که ده ها مزار شریف بدون وجود اجساد شریف شهداء در مزار شهدای پایین ایجاد شد که تا تاریخ تحریر این خاطره هنوز هم اجساد برخی از مفقودالاثرهای عملیات خیبر به آغوش خانواده شان باز نگشته‌اند…
باری قرار بر این بود که تعداد معدودی از دوستان از مسجد دستغیب به محل جبهه ها عزیمت کنند و قرار عزیمت حدود ساعت ۱۰:۳۰ شب بود همه دوستانی که اکثرا شهید شده‌اند جمع بودند، باهم شوخی می کردند.

عده ای مشغول نماز و بنده نیز در کنار دوستم شهید ذبیح الله نجفلو مشغول صحبت از هر دری بودیم. از مدرسه از جنگ از جامعه، از مدیران و مسئولین مدرسه از معلمان و از هر بابی سخنی … و اما مطلبی که به عنوان خاطره شیرین بخواهم عرض کنم اینکه:
در آخرین لحظات عزیمت کاروان (شهیدان) خیبر، یعنی همان گروهی که به نظر امام با دو دستگاه مینی بوس از مقابل مسجد آیت الله دستغیب عزیمت نمودند، شهید عزیز ذبیح الله نجفلو مشغول نماز شد و فقط نماز مغرب را ادا نمودند و وقتی نمازشان تمام شد جهت اداءِ نماز عشاء قیم نکردند بنده از ایشان سؤال کردم پس نماز دومت را نمی خوانی؟
شهید با لحن ملیح و خندان پاسخ دادند که نخیر بگذار این نمازی که خواندم هضم شود بعد نماز بعدی را بخوانم!
با شنیدن این حرف ایشان بسیار خندیدم و بعدها که دقیق شدم متوجه گردیدم که منظور ایشان این بوده است که نمازها درا در فضلیت آن باید به جا آورد که وقت فضیلت نماز عشاء اواخر شب می باشد.
مختصر خاطره ای بود از شهید گرانقدر ذبیح الله که از سال ۱۳۶۲ تا سال ۱۳۶۶ جنازه مطهرش در جزایر مجنون باقی ماند و به عنوان مفقودالاثر بارها و بارها لیست اسامی شهیدان ایران را جستجو کردیم که شاید اثری و نام و نشانی از ایشان که مفقودالاثر بودند پیدا شود که این امید و آرزو به یأس و ناامیدی تبدیل شد و جنازه مطهرش پس از سال ها رجعت نمود و در مزار شریف شهیدان به خاک سپرده شد.
و واقعا که ذبیح الله شد. «روحش شاد و یادش گرامی، راهش پر رهرو باد». یعنی کشته در راه خدا

راوی:حسن سلیمانی نژاد

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.