نادعلی بیگدلی بسیار خوش اخلاق و مهربان بود. با خواهر کوچکترش بسیار بازی میکرد. و اگر هم خسته بود بروز نمیداد و با او بازی میکرد. در کارهای خانه و بیرون به مادر خود کمک میکرد. بسیار قرآن خواندن را دوست داشت و در هر فرصتی که داشت قرآن میخواند. در فعالیتهای انقلابی شرکت داشته اعلامیه و مبارزه با رژیم شاهنشاهی.
زمانی که از جبهه به مرخصی آمد پدرش خواست که دیگر نرود به پدرش در کار کشاورزی کمک کند. اما او قبول نکرد و گفت این وظیفهی دینی و شرعی ماست و برای دفاع از مسلمین باید برویم.
بار آخری که به مرخصی به خانه آمد مادر گفت چرا سرت زخمی شده. او نمیخواست بگوید اما با اصرار زیاد ما گفت که در سنگر نگهبانی میداده که صدای فریاد چند دختر ایرانی را شنیده است و دیده که عراقیها چند دختر ایرانی را به زور دارند میبرند با آنها درگیر میشود و یکی از دختران را نجات میدهد و بعد خودش بیهوش شده و میافتد و بعد به هوش میآید و میبیند در بین شهیدان و زخمیها داخل هلیکوپتر است و بعد او را به بیمارستان منتقل کرده ولی او قبول نمیکند و به مادر میگوید این بخیه بخاطر همین است و تکههایی از ترکش تیر در سرش هست، ایشان خود با تیغ ترکش ها را در آورد و جایش پانسمان میکرد و دوباره به جبهه برمیگشت.
مادرم در شب أحیا در مسجد نشسته بود. و خیلی دعا میکرد که یک بار دیگر سر پسرش را روی زانو بگذارد و همان شب به خوابش میاید و میبیند که در یک بیابانی ایستاده و یک خانم را با لباس سیاه میبیند که به او میگوید بیا همان کسی را میخواستی که برایت آوردهام و سر پسرش را روی زانوی مادرش میگذارد و مادرش چهرهاش را میبیند.
شهید نادعلی خیلی باگذشت و مهربان بود. از لحاظ دینی و ایمانی خیلی باایمان بود.
نادعلی بیگدلی بسیار خوش اخلاق و مهربان بود. با خواهر کوچکترش بسیار بازی میکرد. و اگر هم خسته بود بروز نمیداد و با او بازی میکرد. در کارهای خانه و بیرون به مادر خود کمک میکرد. بسیار قرآن خواندن را دوست داشت و در هر فرصتی که داشت قرآن میخواند. در فعالیتهای انقلابی شرکت داشته […]
ثبت دیدگاه