حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۱۰ مرداد , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
دردی کش بلای توام یا محمدا
5

دُردی کِش بلای توام یا محمّدا دیوانه ی ولای توام یا محمّدا گویند هرکه را تو بخواهی بلا دهی مستانه ی بلای توام یا محمّدا بیمارم و نگاه تو اعجاز می کند مبهوت چشمهای توام یا محمّدا من از ازل در عافیتم زآن که تا ابد در سایه ی لوای توام یا محمّدا مولاست بنده […]

پ
پ

دُردی کِش بلای توام یا محمّدا
دیوانه ی ولای توام یا محمّدا

گویند هرکه را تو بخواهی بلا دهی
مستانه ی بلای توام یا محمّدا

بیمارم و نگاه تو اعجاز می کند
مبهوت چشمهای توام یا محمّدا

من از ازل در عافیتم زآن که تا ابد
در سایه ی لوای توام یا محمّدا

مولاست بنده ی تو و من بنده ی علی
من، بنده ی خدای توام یا محمّدا

ای اسم اعظم اسم تو یا احمدا مدد
وی قلبها طلسمِ تو یا احمدا مدد

ای مکّه از فروغ تو پاینده احمدا
مِهر و قمر ز روی تو رَخشنده احمدا

ای کِسوت خِتام رسالت به راستی
بر قامت رسای تو زیبنده احمدا

کو دایه ای که کامِ تو را مایه ای دهد
بر دایه ات، تو دایه ی بخشنده احمدا

ساطِع شود چو نور ز پیشانی ات، شود…
خورشید از جمال تو شرمنده احمدا

رضوان و حوریان و همه خازِنانِ آن
حیرانِ آن تبسُّمِ تابنده احمدا

گویا نمک ز خنده ی تو آفریده شد
دریا به وجد رفت و نمکزار دیده شد

وقتی سخن ز کشف و کرامات می شود
کَسری تو را گواهِ مقامات می شود

اینجا سخن ز خشت و سرشت و بهشت نیست
جنّت یکی تو را ، ز کرامات می شود

ای نسلِ تو ستاره ی دنباله دارِ عشق
روشن رَهت ز نورِ علامات می شود

حُبِّ تو را چگونه شود شعله کارگر
آتشکده ز دیدنِ تو مات می شود

ای هادیِ سُبُل، نرود هر که راهِ تو …
بی شک دچار رنجش و طامات می شود

ای سنگِ سخت زیر قدومِ تو نرمِ نرم
دلهای ماخَلَق به وجودِ تو گرمِ گرم

ای مایه ی ازل و ابد ، آیه ی شَرَف
انسانِ کامل، ای به بشر مایه ی شرف

خورشید جاودانی و بی سایه ای، ولی
افکنده ای به کون و مکان سایه ی شرف

ایمانِ تو ، پیمبریِ تو ، کتابِ تو
اسلامِ تو بنا شده بر پایه ی شَرَف

اینک پس از گذشتنِ دهها هزار سال
ایران شده از دعای تو همسایه ی شرف

تو ماندی و ، عدوی فرومایه ات ، نمانْد
ای تا اَبَد ولای تو سرمایه ی شرف

عالم ز تو تصرّفِ هستی گرفته است
دلها ز تو تشرّفِ مستی گرفته است

در شعرِ عشق و عقل، امیرِ غزل تویی
در خُلق و خوی و عاطفه، حُسنِ اَزَل تویی

دیباچه ی امانت و دیوان عاشقی
تأویلِ حمد و آیه ی بیت الغزل تویی

در وحدتِ کلام ، اگر لم یَلِد خداست
در محور معانی آن ، لم یَزل تویی

غارِ حَراسْت میکده ی حق شناسی ات
در خانه ی ولای علی ، مُعتزَل تویی

چونکه دلت سِرشتْ خدا، بر گِلت نوشت
زیبا تویی، جمیل تویی و گُزَل تویی

کامل ترین محبّتِ ما نذرِ مقدمت
جان و جهان و باغِ جنان بذرِ مقدمت

حقِّ تو را به شیوه ی عاشق ادا کنیم
دِین تو را به رسمِ شقایق ادا کنیم

اُمُّ القُری به یُمنِ تو مَهدِ تشیُّع است
حقِّ تو را به حضرت صادق ادا کنیم

ای عقلِ کُل، سلوک، چو زاهِق نمی کنیم
سِیرِ تو با مُلازمِ لاحِق ادا کنیم

در معرکه چو امر تو دائر شود به حَرب
تکلیف را به کُشتن فاسِق ادا کنیم

با دشمنان برائتِ دل را وفور کن
تا دِین خود به نعمتِ رازق ادا کنیم

در بندگی اگر صَنَما ، لایقت شویم
در شیعگی شهیدِ رهِ صادقت شویم

محمود ژولیده

…………………
درخت ها همه در سایه ی مقام بلندت

بنفشه ها همه در تاب گیسوان کمندت

به گرد پای تو هرگز نمی رسند سواران

اگرچه سخت بتازند در رکاب سمندت

 

چه رودها که تپیدند تا تو را به کف آرند

چه بادها که وزیدند تا مگر ببرندت

مسیر چشم تو آنقدر دشت و دامنه دارد

که آهوان جهان را کشانده است به بندت

چنان صمیمی و بی ادعا و بنده نوازی

که نیست هیچ مسلمان و کافری گله مندت

رسول مهر تو را با کدام خط بنگارم

فدای آن دل مشکل گشای ساده پسندت

بخوان بنام همان خالقی که خسرو عشق است

فدای لهجه ی شیرین و حرف های چو قندت

سارا جلوداریان

……………

ای روشنی تبار تو و نور تیره ات
ای آسمانیان زمین هم عشیره ات

ای لحظه لحظه زندگی ات آیه آیه صبح
آئینه دار سوره ی شمس است سیره ات

دارد دلت علاقه ی ذاتی به آسمان
همواره سوی اوست اگر چشم خیره ات

خورشید رفت و ماه… پدرت رفت و مادرت
در غم گذشت روز و شب تار و تیره ات

دُرّ یتیمی و صدف کعبه خانه ات
لطف خدای عزّوجل پشتوانه ات

ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسّم گلها ملیح تر

بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خَم زلفت ضریح تر

ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر

با دیدن تو عشق نمک گیر شد که دید
روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر

تو شاه بیت شعر غزل خیز خلقتی
حُسن ختام قصّه ی سبز نبوّتی

هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات
ذرّات خاک و مرحمت آسمانی ات

احساس شاخه ها و نسیم نوازشت
شوق شکوفه ها وزش مهربانی ات

تنها گل همیشه بهار جهان تویی
گلها معطّر از نفس جاودانی ات

لطف تو بوده شامل حال درختها
«حنّانه» بهره مند شد از خطبه خوانی ات

هر آفریده ای شده مدیون جود تو
برده نصیبی از برکات وجود تو

بر چهره ی تو نقش تبسّم همیشگی
در سینه ات ولی غم مردم همیشگی

دریایی و نمایش آرامشی ولی
در پهنه ی دل تو تلاطم همیشگی

در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد
بارانی از ترانه، ترنّم همیشگی

با حکمت ظریف تو مابین عشق و عقل
سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

سبز آمدی و زردِ جهان شد بهشت – رنگ
با سبز تو زمین و زمان شد بهشت – رنگ

ذکر فضائلت شده آواز جبرئیل
آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل

تا اوج عرش در شب معراج رفته ای
بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل

مثل حریر روشنی از نور، پهن شد
در مقدم «براق» پر باز جبرئیل

مدّاح آستان تو و دوستان توست
باید شنید وصف شما را ز جبرئیل

سرمست نام توست بزرگ فرشتگان
پیر غلام توست بزرگ فرشتگان

در آستان عرش تمام ستاره ها
بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها

چشم تو آینه است، نه آئینه چشم توست
باید عوض شود روش استعاره ها

شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
داده است آبرو به تمام هزاره ها

عیسی کشند و غمزده ناقوس ها ولی
نام تو زنده است بر اوج مناره ها

گلواژه ای برای همیشه است نام تو
«ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو»

سید محمد جواد شرافت

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.