بسم الله الرحمن الرحیم
با نثارخالصانه ترین درودها به انبیاء عظام و علیا و ائمه معصومین و شهدا و صدیقین و صالحین و جهاد گران فی سبیل الله به ویژه برادرم عباس.
خداوند را سپاسگزارم که مرا نعمتی بزرگ عطا فرموده است که هیچگاه نمی توانم شکر آن را به جا بیاورم؛ آن یافتن یاری همدل و همراه است.
عباس جان برادرم نمیدانم باورمی کنی یا نه. نامهای را که برایم فرستاده بودی شاید بیست بارخوانده ام ولی نه تنها هیچگاه تازگی خود را از دست نداده است بلکه هر آن طراوت و رایحه دل انگیز آن افزوده میشود، انگار با خواندن آن -خود را که واقعا تنها حس میکنم در کنار برادری مییابم که بهتر روزها و شب هایم را به همراهش و همگام با او سر کرده ام و خود را چقدر خوشبخت احساس میکنم که برادری مثل تو داشتم و بی وجود تو چقدر خود را تنها حس می کنم و بی کس؛ هرچند پشتیبان خداست و یدالله فوق ایدیهم. ولی بنا به حدیث نبوی یارهمدل و همدرد بزرگترین پشتیبان است.
هرآنکه به یاد حرفهایت میافتم خود را لایق نمی دانم که برادر تو بدانم ولی به خود اجازه می دهم که تو را برادر خطاب کنم. نمیدانم چه می خواهم بنویسم فقط شوق حرف زدن با شما قلم را در دست من به حرکت در می آورد و این زبان الکن و قاصر کلماتی را بر روی کاغذ به شکل حروف به تو بازگو می کند .
قلبم صفحه کاغذی شده است که حرف هایت را بر روی آن حک کردهام زیرا میدانم دستم را در دست چه کسی گذاشته ام. هیچ وقت خاطره هایی را که با توداشتم فراموش نخواهم کرد. هیچگاه آن روز و شبی را فراموش نخواهم کرد بر ما گذشت.
خدایا چگونه شکر این نعمت را به جا بیاورم و چگونه ایمان نیاورم به این گفته که مومنان را در روی زمین آیت ها و نشانه هایی قرار دادیم که با آنها راه را پیدا میکنند و به صراط مستقیم رهنمون می شوند.
خدایا می دانم که آن آیت ها، انبیا و اولیا و ائمه و شهدا و صدیقین و صالحی و هر آن که دل به عشق و ولای تو بستهاند و آنها هستند که انسان های گناهکار و گمراه با دیدن آنها راه گمشده را پیدا میکنند.
عباس جان برادرم انتظار داشتم که بیشتر برایم نامه بنویسی هرچند راضی نیستم که به تو زحمت بدهم ولی میخواستم و میخواهم که باز از تو بهره بگیرم از کلماتت و از خطوطی که بر روی کاغذ می آوری حرکت از تو بگیرم.
خدا می داند که شبهای جمعه که می شود و دعای کمیل می رسد هیچگاه تنها دعا نمی خوانم همواره شما را در کنار خود حس میکنم. من هم از خدا میخواهم که باز کنارهم باشیم البته نه در اینجا بلکه در آنجا که تا کربلا راهی نیست و دعا بخوانیم و گریه کنیم و از خدا بخواهیم که عشق اش را آنچنان در دلمان آکنده کند که دلهامان پر شود و کالبد مان را بگیرد و کالبدمان را پر کند و روحمان را بگیرد و جذبه عشق اش به آنجا بکشاندمان که خواسته است. به آنجایی که تمام مجنون ها را می کشاند و آنها را چنان آکنده عشق اش می کند که سر از پا نمی شناسند و چیزی نمی بیند جز جمال یار.
خدایا! آیا می شود آن روز را ببینم، نمیدانم.
آیا یادت هست که می گفتند هیچ گاه جرات نمی کنم چیزی از خدا بخواهم هر چند دریای رحمتش بیکران است ولی روسیاهی من هم بی نهایت است.
به خدا کیف کردم از نامه ات.
آیت الله قاضی را دیدم، واقعا حبیب بن مظاهراست و فرزند خلف فاطمه زهرا و باید هم باشد. آیا مگر روایت نیست که در آخرالزمان زمین گنج هایش را از خود بیرون میاندازد ولی ما بدبختیم که نمی بینیم. عباس برادرم میدانم که با این حرف ها خسته ات کردم ولی مرا ببخش. میدانی که بیشتر حرف هایم را به تو می گفتم و این هم بهانه ای بود برای تکرار آن.
خلاصه بیشتر مزاحم نشویم، خدا انشالله همه ما را عاقبت به خیر کند و به ما توفیق دهد که بنده او باشیم و ما را به صراط مستقیم رهنمون شود. و توهم برادر خوبم دعا کن برای من که زیاد محتاج دعا هستم و مخصوصاً از خدا بخواه که مرا ساکن واقعی و همیشگی جبههها بکند.
همه سلام میرساند از ناصر سلطانی گرفته تا کوچکترین عضو پایگاه آقای منصور رسولی. خانوادهات و خانوادهام به شما سلام خالصانه دارند مخصوصاً میثم.
خدا شما را برای اسلام حفظ کند
دوست حقیرت و بنده حقیر خدا- ابراهیم
از راست شهیدان ابراهیم اصغری و عباس محمدی
دستخط شهید ابراهیم اصغری
ثبت دیدگاه