این خواب را من چندین بار دیدم یک بار که با همسرم به حج رفته بودیم، در خواب دیدم در یک صحرای بیآب و علفی من و همسرم هستیم و روحالله با یک کت و شلوار بسیار شیکی در بین ما ایستاده است، تا من چشمم به روحالله افتاد گفتم پسر جان برای چه رفتی؟ لبخندی زد و گفت، پدر جان برای کشورم، برای دینم، ایمانم، ناموسم، امام و …
اینها را برای من شمرد و گفت شما اصلا ناراحت نباشید جای من و پسر عمهام خیلی خوب است.
راوی: فرضالله ابراهیمخانی، پدر شهید
این خواب را من چندین بار دیدم یک بار که با همسرم به حج رفته بودیم، در خواب دیدم در یک صحرای بیآب و علفی من و همسرم هستیم و روحالله با یک کت و شلوار بسیار شیکی در بین ما ایستاده است، تا من چشمم به روحالله افتاد گفتم پسر جان برای چه رفتی؟ […]
ثبت دیدگاه