حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۱ آذر , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6371 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
آب نیست بشکه بشکه شربت ِ
11

نیرو های خط شکن وارد خرمشهر شده و اینک گردانی جدید برای پاکسازی و استقرار در مرز وارد عمل می گردند. دسته ای در ورودی شهر مامور پاکسازی ساختمانی در شرق ورودی شده و از گردان جدا می گردند، همراهشان پیر مردی فارس زبان بود که در همان ورودی قمقمه اش را درآورد و علاوه […]

پ
پ

نیرو های خط شکن وارد خرمشهر شده و اینک گردانی جدید برای پاکسازی و استقرار در مرز وارد عمل می گردند. دسته ای در ورودی شهر مامور پاکسازی ساختمانی در شرق ورودی شده و از گردان جدا می گردند، همراهشان پیر مردی فارس زبان بود که در همان ورودی قمقمه اش را درآورد و علاوه بر منع و اعتراض دوستان که:
ظهرگاه آب پیدا نمی کنی و تشنه می مونی وضوگرفته و گفت:
برادرا اینجا شهر منه، بعد از ۱۸ ماه دوریش حالا میخواین بی وضو واردش شم
بعد بدون اینکه از ماموریت آن دسته خبر داشته باشد چند قدم جلوتر از نیروها بدان سمت حرکت نموده و وقتی قدری از دسته فاصله گرفت ناگهان توپی کنارش منفجر شده و پیر بزرگوار را به حالی که ذکر،
سلام بر حسین ، الحمدلله شکراً و درود بر بسیجیان بر لب داشت شهید شد

دسته به راهش ادامه داد. پس از پاکسازی و تخلیه آن ساختمان که پناهگاه قریب ۶۰-۷۰ نفر عراقی بود و با اعزام آنها به عقب به راه خود برای پیوستن به گردان به سوی اروند رود حرکت نمود و شاید چون عملیات شهری بود کمتر کسی با تجهیزات کامل وارد عمل شده بود از جمله قمقمه و آب همراه نداشتند و بعد از طی چند خیابان کار به جائی رسید که نیروها در سایه دیواری نشسته و رو به فرمانده شان گفتند:
دادا پس کو جنگ اصلاً تو می خوای ما رو به عراقیا تحویل بدی ؟
او هم با تبسم جواب داد:

 شما همینجا استراحت کنین. من و این دوستم میریم ببینیم چی پیدا می شه و راهشان را ادامه دادند و هنوز دو کوچه نپیچیده به میدانی رسیدند که وسطش چمن و دور آن بشکه های نه آب که روی هر کدام عنوانی نوشته شده بود:شربت آبلیمو… شربت زعفران… شربت … ، شربت …

آن نفر با دیدن این اوضاع دستانش را به آسمان گشوده که خدایا شکر سپس بی سیم و تیربار در دستش را در گوشه ای نهاده و دوستش را گفت :چشت به اینا هم باشه من برم بچه ها رو خبر کنم
و دوان دوان پیش نیروها برگشت. فریاد می زد که:
درود بر جهادیا! بچه ها نوشیدنی پیدا کردم .چند نفر خوف برشان داشته. دست به اسلحه به پا خاستند که چی شده ؟ … کجان؟ … عراقین ؟…
فرمانده گفت:
خط دشمن شکسته . خدا حفظشون کنه این جهادیا رو. اون خیابون بشکه ها رو چیدن اما  آب نیست؛ بشکه بشکه شربته.
و همه بلند شدند و با نشانی که فرمانده داد به آن بشکه ها رسیدند و قمقمه هاشان را پر کردند.  همان رزمنده گفت
برادرا اذان گفته و قبل از اینکه قمقمتون رو شربت بریزین نماز بخونیم . سپاس حق رو به جا بیاریم و بعد اگه آب بود قمقمتون رو پر آب کنین که شربت هر چقد بمونه فاسد میشه.نگران بچه های جلو هم نباشین همین الان خبر دادن موضوع خاصی نیس و تا کناره اروند نیروها رسیدن و فقط مونده کار تثبیت خط و همه با خوشحالی مهیای اقامه نماز شدند.

راوی: رزمنده مجتبی صنایعی

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.