خاطره ای کوتاه از غواصی شهید احدآقا زاده
صبح یکی از روزهای آخر آذر، دستۀ غواصی ما به همراه دستههای اول و سوم گروهان آمادۀ ورود به کارون شد. اول صبح بود و هوا سردتر از روز قبل. آنقدر سرد که دیگر نمیشد حتی داخلِ آب پناه گرفت. مربیها از نیروها میخواستند برای شروع تمرین وارد آب شوند، ولی کسی جرئت این کار را نداشت. آب کارون مثل یخ بود. بااینهمه، هیچکس هم نمیخواست بپذیرد که کم آورده و کوتاه آمده است.
ما مشغول نبرد با تردید خود بودیم که بریم توی آب یا نه، که احد آقازاده نیم خیز کرد به سمتِ آب. همه داشتیم نگاش میکردیم که یکهو داد زد: ’هرکه دارد هوس کربوبلا بسمالله!‘ این رو گفت و در یک چشمبرهمزدنی وارد آب شد. نگاهش که میکردی، از بههمخوردن دندونهاش میفهمیدی با سرمای آب چه جنگی میکنه، اما با همان حال داد میزد که ’بچهها! بیایید… آب ولرمه‘ کار احد باعث شد بقیه هم وارد کارون بشن.» چند روز پس از این قضیه، احد آقازاده در عملیات کربلای چهار کربلایی شد.
برگرفته ازکتاب مهمانان ام الرصاص خاطرات سید جعفر حسینی ودیق
ثبت دیدگاه