حمید از رزمنده های قدیمی جنگه که در ۸ سال دفاع مقدس در اکثر عملیات ها، به عنوان خط شکن در گردان ولیعصر عجل الله و المهدی زنجان حضور داشته و الن بازنشسته ی اداره ی برق می باشند. ایشان در عملیات خیبر مسئول دسته بوده است.
در عملیات خیبر گردان ابوذر بودم. مأموریت دسته ی ما از دسته های دیگر متفاوت بود.
وظیفه ی گردان ما بعد از شکستن خط توسط گردان های دیگر، پیشروی در عمق مواضع دشمن بود. با هاورکراف ها تا نزدیک خط دشمن رفتیم و از آنجا با ماشین های تویوتا به جزیره ی شمالی و از آنجا با به جزیره ی جنوبی رفتیم. مأموریت گردان ما تصرف کانال سوئیت و حرکت به سمت جاده ی بصره – العماره بود. دم دمای غروب حرکت کردیم. با تاریک شدن هوا، آتش دشمن به قدری شدید شد که رابطه ی ما با گروهان قطع شد. نیروها را به طرف کانالی حرکت دادم. تا صبح همان جا زمین گیر شدیم. در منطقه ای گیر افتاده بودیم که آتشِ هر دو طرف، روی سر ما می بارید. نمی دانستیم کجا و در چه موقعیتی قرار گرفته ایم. هوا که روشن شد صحنه ی وحشتناکی را دیدیم. اطراف کانال پر بود. از اجساد عراقی. بعد از نماز صبح از کنار خاکریز به سمت دشمن حرکت کردیم. صدمتر جلوتر از خاکریز شروع کردیم به کندن کانال تا یگان های زرهی دشمن نتوانند به خطوط خودی نفوذ کنند. از دور هم نمی توانستند کانال را زیر آتش مستقیم بگیرند. عراقی ها شب ما را نمی دیدند. ولی ما آنها را به راحتی می دیدیم و شکارشان می کردیم. روزها در تیررس عراقیها بودیم. به همین دلیل روزها تحرک زیادی نداشتیم.رفت و آمدها، آوردن مهمات،غذا و دستشویی رفتن و… در شب با سرعت انجام میشد.
کانال خیلی باریک بود. ارتفاعش یک متر و بیست، با عرض هفتاد، هشتاد سانت، به طول هفتصد متر که از هر دو طرف به آب رسید. شهید محمود وطن زاده و همتی دو طرف کانال را مراقبت می کردند تا عراقی ها از طریق آب وارد کانال نشوند.
دشمن در یک لحظه با تانک ها از خاکریزشان عبور کرده به طرف کانال هجوم می آوردند. تا نزدیک می شدند بچه ها بلند می شدند، با آرپی جی، تیربار و نارنجک به حساب شان می رسیدند. در حین درگیری برای چند لحظه که برمی گشتیم می دیدیم تک تیراندازها بچه ها را زده اند. وقتی سر آن کانال می رفتیم می دیدیم، دو سه نفر از بچه ها شهید شده اند. این سر کانال می رفتیم، می دیدم چند نفر شهید شده اند. خیلی از بچه ها در کانال به شهادت رسیدند. اگر شما عکس پیکرهای شان را ببینید اکثرا از ناحیه ی سر مورد اصابت تیر قرار گرفته اند. طاهر اجاقلو، اسماعیل دایی زنجانی، فرمانده گروهان مان – محمود وطن زاده محمود حنانی، مجید غلامحسنی، فضایل کریمی، محمد حسین کریمی، احمد جعفری، بهرام حیدری – که مسئول یکی دیگر از گروهان ها بودبود در همانجا شهید شدند. برای این که روحیه ی بچه ها ضعیف نشود، پیکر شهدا از دید بچه ها پنهان می کردیم. می گذاشتیم بالای کانال و پتو رویش می کشیدیم. مقاومت بچه ها آنجا واقعا سخت بود. آنجا شرایط طوری بود که پای مرگ و زندگی وسط بود و آنهایی که آنجا مقاومت کردند واقعا مرگ را قبول کرده بودند و به چیزی جز اجرای فرمان امام (ره) فکر نم کردند. تصور برگشتن را هم نمیکردیم. شهادت دوستانمان روحیه مان را برای مقاوت دوچندان کرده بود. می دانستیم یک ساعت یا یکی دو روز بعد ما را خواهند زد.
یادم هست کریم بیات – خدا حفظش کند- موقع روز برایمان مهمات و آرپی جی آورد. همه تعجب کردیم. ۱۰ – ۱۵ تا آرپی جی بغل کرده و آورده بود. از من پرسید: رحیم کجاست؟
رحیم شهید شده بود. جنازه اش را بیرون کانال گذاشته و رویش را با پتو کشیده بودیم. داخل کانال جا نبود پیکرها زیر پای بچه ها میماند. کریم در حین حرف زدن با من، چشمش به جنازه ی رحیم افتاد و گفت: اون رحیمه؟ نه!
با سرم گفتم: بله!
لحظه ای مکث کرد. بغضش را فرو خورد. نگاهی به آسمان کرد و آرپی جی ها را بین بچه ها پخش و به عقب برگشت.
یک هفته ی تمام در آنجا جنگیدیم، جلوی عراقی ها را برای نفوذ به جزیره ی جنوبی گرفتیم. در یکی از پاتک ها تانک ها و نفربرهای عراقی تا ده متری کانال رسیدند. همین که بلند شدم بالای کانال رسیده بود. آن قدر فاصله مان نزدیک بود که موشک آرپیجی کمانه کرد و به نفراتی که پشت نفربر بودند خورد. عدهای سوختند عدهای فرار کردند. عراقی ها فهمیده بودند که اگر تانک های شان بیاید، نفرات ما آنها را خواهند زد. آن قدر تلفات شان بالا رفته بود که از خیر تصرف جزیره گذشتند و در ضلع جنوبی جزیره، زمین گیر شدند.
از راست شهید یعقوبعلی محمدی-حسن صنوبری-مرتضی قربانیان-حمید جباری
رزمندگان استان زنجان در عملیات خیبر
ثبت دیدگاه