بسم الله الرحمن الرحیم
خاطرهای از شهید نجمالدین آزادی
به نقل از مادر شهید
اول شهید به سربازی میرود. ۲ سال بعد، سه ماه در کردستان از طرف بسیج خدمت میکنند. و بعدا در فاو شهید شد. خودم به ایشان گفتم: مادر جان همه میروند جبهه. شما چرا نمیروید. برو جبهه هر چه خدا میخواهد همان میشود. ما راضی هستیم به رضای خدا.
به قل از همسر شهید:
عروسی کرده بودیم بچهدار نمیشدیم نذر رفتیم به مشهد و بعد از آن بچهدار شده بودیم. خدا به ما یک پسر داد که اسمش را مهدی گذاشتیم. خیلی از اما رضا تشکر میکرد. و حمد و ثنای خدا را به جای آورد.
بسم الله الرحمن الرحیم خاطرهای از شهید نجمالدین آزادی به نقل از مادر شهید اول شهید به سربازی میرود. ۲ سال بعد، سه ماه در کردستان از طرف بسیج خدمت میکنند. و بعدا در فاو شهید شد. خودم به ایشان گفتم: مادر جان همه میروند جبهه. شما چرا نمیروید. برو جبهه هر چه خدا میخواهد […]
ثبت دیدگاه