خاطراتی از حملهی فتحالمبین
خاطره شهید جعفر انصاری
مدتی در دهکدهی نمیدانم چی د ر نزدیکی تپههای اللهاکبر و سوسنگرد بودیم انتظار رفتن به شوش و شرکت در حمله ما را در یک بلاتکلیفی قرار داده بود تا اینکه در روز ۲۹ اسفند ماه ما را به نزدیکیهای تنگه رقابیه آوردند.در آنجا یکی ازبهترین رزمندگان و شجاعترین سرگروهبانهای ما ترکش خورد. ما در آنجا به صورت نیروهای پشتیبانی بودیم تا اینکه شب موعود فرا رسید ما با عزم رزم و با روحیهای سرشار از عشق به خدا و ایمان به حق تعالی و آزادسازی خاک میهنمان از شر صدامیان متجاوز برای حمله آماده میشدیم.
در روز دوم فروردین که نیروهای ما با رمز یا زهرا حملهی سنگین و سراسری خویش را شروع کردند نیروهای عراقی در هم کوبیده شدند و مرحلهی اول حملی فتح انجام شد مواضع زیادی از عراقیها پس گرفته شد. تااینکه ما را از انجا به دشت عباس آوردند تا در مرحلهی دوم نیز پشتیبان نیروهادر این منطقه باشیم. ما درآنجا دریک آبرفت مستقر شدیم و در این روزها همیشه گوش به رادیو بودیم هر چه بیشتر از اعلام آمار اسرا و تلفات دشمن سرشار از شوق میشدیم و همچنین دیدن اسرا با چشم خود در اتوبوسها ما را شادمان میساخت تا اینکه خبرگرفتنسایتهای ۴و۵ به شادی ما افزود. البته نبودن ما در نوک حمله باعث تاسف میشد ولی چه میشد کرد، ما هم قبلاٌ در حملاتی شرکت کرده بودیم و در اینجا هم چون دارای اطلاعات منطقهای درستی نبودیم نمیتوانستیم به صورت نیروهای تکاور شرکت داشته باشیم. بعد از ظهر روز ۸ فروردین ستون زرهی گردان۲۹۳حرکت نمودتا با پاکسازی خطوط مرزی بینالمللی از عناصر باقیماندهی دشمن عملیات خود را شروع کنیم. ما به دهکدهی دوسالک آمدیم و در همان جا مستقر شدیم و الان که این خاطرات مرقوم میشود دوم اردیبهشت است و ما هنوز در همان مکان مستقر هستیم.
ثبت دیدگاه