از بچه های هئیتی اعظم بود.بنای زیارت عاشورا درپنجشنبه شب ها به همت او بود. خیلی سر زنده و با نشاط، و همیشه از لبانش لطیفه و شادی می تراوید. او با آغاز فصل نوجوانی به بر و بچه های دفاع مقدس پیوسته بود. بزرگ شده و جنگ و جهاد و از خیل شیردلانی که ترجمان عینی مردی مردانگی بودند. خصوصیات اخلاقی زیبایی داشت از جمله اینکه خیلی در قید و بند نظم و نظام بود، نظم در اوقات نماز، در راهپیمایی ها، و عملیات و به ویژه نظم در چادر، از بس برای بچه ها و مرتب کردن چادر زحمت می کشید به او لقب مامان داده بودند.
از ویژ گی های زیبای دیگرش خوش رویی و شوخ طبعی اش بود همیشه لطیفه ای برای گفتن داشت و بچه ها را به ضیافت خنده و شادی می برد. برادری می گفت: شبی که برای شناسایی رفت و فردایش شهید شد خیلی شاد و سر حال بود. قبل از حرکت گفت: بچه ها! جمع شوید تا همه لطیفه ها مو براتون بگم گمانم اینها آخرین جکای من باشه!
و آخرین ها هم بود. آن شب روانه شناسایی شدند. مناطقی ما بین ارتفاعات شندروی و شانه دری از ارتفاعات اطراف حلبچه و فردا خبر رسید که او جاودانه گشت. مین والمری به معراجش برده بود. او شهید رضا مهدی رضایی از بچه های با صفای گردان ولیعصر زنجان لشگر عاشورا بود.
ثبت دیدگاه