حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
من شهید شده‌ام
4

مادر حجت الله در بچگی مرحوم شده بود و پدر پیر و مریضی داشت که قادر به صحبت کردن نبود. وقتی از او پرسیدم. حاج آقا: خواب حجت الله را می‌بینی؟! با صدای بلند گریه کرد. زن برادرش که بچه‌ها را بزرگ کرده است. می‌گوید: روزها سرکار می‌رفت و شب‌ها مسجد امام رضا علیه‌السلام در […]

پ
پ

مادر حجت الله در بچگی مرحوم شده بود و پدر پیر و مریضی داشت که قادر به صحبت کردن نبود. وقتی از او پرسیدم. حاج آقا: خواب حجت الله را می‌بینی؟! با صدای بلند گریه کرد. زن برادرش که بچه‌ها را بزرگ کرده است. می‌گوید: روزها سرکار می‌رفت و شب‌ها مسجد امام رضا علیه‌السلام در بی‌سیم، کشیک می‌داد. وقتی می‌آمد و می‌گفت: به ما آب بدهید. با بچه‌ها خیابان‌ها را گشت می‌زنیم و خسته‌ایم.
عاشق شهادت بود و روضه و مداحی شهدا را می‌کرد، می‌گفت: زن‌داداش آرزو دارم شهید شوم و روزی بگویید: که حجت‌الله، فرزند آقامعلی شهید شده است.
یک شب پدر شهید خواب دیده بود؛ حجت‌الله به پهلویش تیر اصابت کرده است، صبح بلند شد و به ما گفت: عروس، حجت‌الله شهید شده، گفتم: از کجا فهمیدی؟ گفت: خوابش را دیدم، همسر شهید که با ما زندگی می‌کرد، به سپاه رفته بود و خبردار شده بود که حجت‌الله به همراه شش نفر از دوستانش مفقود شدند، سال‌ها از او خبری نداشتیم تا اینکه بعد از ۱۴ سال پیکرش آمد.
سال‌ها که از او خبری نداشتیم؛ یک شب خوابم آمد و گفت: من شهید شده‌ام، چرا برایم مراسم ختم نمی‌گیرید؟! من شهید شده‌ام. منتظرم نمانید! خیلی مهربان بود و حرف گوش‌کن بود. به من احترام زیادی می‌گذاشت و مثل مادرش با من برخورد می‌کرد. روحش شاد.

خاطره ای کوتاه از شهید حجت الله نصیری

به نقل از همسر برادر شهید

 

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.