حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۲۱ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
شهید محمدباقر اکبری
8

اکبری ، محمد باقر: پانزدهم اردیبهشت۱۳۳۰، در روستای آزادسفلا از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش حکمعلی و مادرش جمیله نام داشت. بیسواد و شغل او نیز نجار و کشاورز بود. سال ۱۳۵۴‏ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ششم فروردین ۱۳۶۵‏، در فاو […]

پ
پ

اکبری ، محمد باقر: پانزدهم اردیبهشت۱۳۳۰، در روستای آزادسفلا از توابع شهرستان زنجان به دنیا آمد. پدرش حکمعلی و مادرش جمیله نام داشت. بیسواد و شغل او نیز نجار و کشاورز بود. سال ۱۳۵۴‏ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. ششم فروردین ۱۳۶۵‏، در فاو عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.

وصیتنامه:

حال اى سروران عزیز و گرامى! به ملتم و کشورم و به رفقایم بگویید: که پشتیبانى از ولایت فقیه پیام تمام شهدا بوده و هست و هرگز امام عزیز را، این اسوه انقلاب را تنها نگذارید و در تداوم هر چه بیشتر این انقلاب جهانى بکوشید تا آن را به کمک امدادهاى الهى به انقلاب مهدى (عج) متصل نمایید و در همه ابعاد با وحدت و یکپارچگى عمل کنید و از تک روى و نفاق بپرهیزید تا مدیون خون شهدا مباشید و سرانجام این رسالت الهى موفق و موید باشد انشاءالله . و دیگر امام را دعا کنید و شعار نه شرقى و نه غربى و فرموده امام را که فرمودند: ((جنگ، جنگ تا رفع فتنه ازعالم)) را از یاد نبرید. همیشه در خط ولایت فقیه حرکت کنید و تنها بر خدا توکل کنید و تنها او را بپرستید و تنها از او یارى بطلبید که تنها اوست همه را یارى مى کند و تنها اوست، سزاوار پرستش. امیدوارم فرزندانتان را چنان تربیت کنید که آنها هم در آینده فداکاران و مجاهدان فى سبیل الله باشند و در خط صراط المستقیم قدم بردارند و به راه بیگانه پرستان و حزب شیاطن نروند و جزو وارثان شهادت باشند نه وارثان {شیطان}. جزو روشن دلان باشند نه سیه دلان و کوردلان انشاءالله .

خاطره: به نقل از همسر شهید (رحیمه یادگاری):

خانوادمان با ازدواج مخالف بود،ولی انقدر رفت و آمد کردند و انقدر خودش در خلوت با مادرم حرف زد تا اینکه بالاخره توانست توجه والدینم را جلب کند، مرد خوبی بود چون من سن کمی داشتم کارهای خانه را انجام میداد، جنگ که شروع شد تصمیم گرفت به جبهه برود، مخالفتی نداشتم و دوست داشتم که به جبهه برود و به رزمنده ها کمک کند و تشویقش کردم، هر چهل روز یکبار به مرخصی می آمد و دو سه روز میماند، هیچی از جبهه تعریف نمیکرد. در یکی از حمله ها شهید زخمی شده بود و از پشت به او گلوله اصابت کرده بود و مجبور شده بودند که او را به عقب برگردانند تا زخمش خوب شود و به خانه آمد و چند روزی ماند و دوباره تصمیم به رفتن گرفت،رفت بیرون وقتی برگشت گفت به مشهد برویم،تصمیم گرفتیم همراه برادر و همسرش و دو فرزندمان به مشهد برویم و دو هفته در آنجا ماندیم، بعد از سه روز شهید دوباره هوای جبهه به سرش زد، این بار دلم راضی نبود و گفتم نرو، ولی به من گفت که نمی روم، و به تهران خواهم رفت او را بدرقه کردم چند ساعت بعد دوستش محمد یادگاری به خانه ما آمد و گفت شهید محمد باقر را به جبهه بدرقه کردیم و او رفته بود…

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.