حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۰ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
غواص شهید مجید آهومند
8

نام پدر: روح الله محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۱/۱۰/۴۳ تاریخ شهادت: ۲۰/۱۱/۶۴ نام عملیات: والفجر ۸ منطقهعملیاتی: اروندرود محل شهادت: فاو مزار شهید: مزار شهدای پایین زنجان زندگینامه شهید مجید آهومند مجید فرزند روحاله و زبیده ژاله‌فردی در سال ۱۳۴۳ در زنجان دیده به جهان گشود. سال ۱۳۵۰ به مدرسه ابتدایی خاقانی رفت. سال […]

پ
پ

مجید آهومندنام پدر: روح الله
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۱/۱۰/۴۳
تاریخ شهادت: ۲۰/۱۱/۶۴
نام عملیات: والفجر ۸
منطقهعملیاتی: اروندرود
محل شهادت: فاو
مزار شهید: مزار شهدای پایین زنجان

زندگینامه شهید مجید آهومند
مجید فرزند روحاله و زبیده ژاله‌فردی در سال ۱۳۴۳ در زنجان دیده به جهان گشود.
سال ۱۳۵۰ به مدرسه ابتدایی خاقانی رفت. سال ۱۳۵۵ وارد مدرسه راهنمایی انوری شد. در سال ۱۳۶۱ دوره‌ دبیرستان را در رشته‌ علوم انسانی در دبیرستان طالقانی به اتمام رساند.
هم‌زمان با تحصیل، در مغازه خواربارفروشی پدر کار می‌کرد.
مجید در پایگاه ۳۲ غریبیه و پایگاه شهید دستغیب فعالیت میکرد. مجید به رشته‌های ورزشی والیبال، تکواندو و کنگفو علاقه‌مند بود و به باشگاه می‌رفت.
همراه جوانان هم‌سن و سال خود وارد بسیج شد و راهی جبهه گردید. او مدت‌ها در جنگ بود. در عملیات‌های زیادی شرکت داشت.
مجید که حالا جزء نیروهای زبده جنگ بود، در گردان غواصی حضرت علی‌اصغر همراه سایر سیاه‌پوشان وارد اروند شد تا همزمان با سالگرد پیروزی انقلاب، حماسه‌آفرین باشد. و در سحرگاه بیستمین روز از بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در منطقه فاو عراق در عملیات والفجر ۸ بر اثر اصابت ترکش نارنجک به شهادت رسید.
پیکر شهید در مزار پایین شهدای زنجان به خاک سپرده شد.

مادر شهید:
با ضدانقلابها درگیر میشد به قدری کتککاری میکرد که با سر و وضع خونی میآمد خانه. می‌گفتم: چرا با اونا درگیر میشی؟ مگه نمی‌بینی اونا آدم‌کشن! هفته پیش مرتضی عزتی رو چهارراه پایین ترور کرده بودن.
میگفت: نه مادرجان! ما ضدانقلابا رو میگیریم تحویل میدیم ولی دوباره فردا تو شهر می‌گردن! مسئول خیانتکار زیاده!
منافقها نامه مینوشتند و در خانه میانداختند. تهدید میکردند که می کشیمت! نامه‌ها را می‌خواند و می‌خندید!
***
مادر شهید:
دوستانش رفته بودند ولی من بهش اجازه نمی‌دادم. بچه بود. یک روز به خانه آمد و گفت: مادر! تو رو به خدا بذار برم.
گفتم: تو بچه‌ای، کاری از دستت بر نمیاد.
بدون اجازه رفت کردستان. ۶ ماه ماند مرخصی که آمد، خودم را زدم به مریضی! یک روز به‌خاطر مریضی من رفتنش را عقب انداخت. فردایش مظلومانه آمد و گفت: مادر، ان‌شاءا… سرت خوب می‌شه؟ من باید برم.
گفتم: نه پسرم اگر بری من تنها میمونم.
گفت: چرا تنها؟ مگه خدا رو نداری؟
شهدا همیشه خدا را در زندگیشان حاضر و ناظر می‌دیدند!
***
مادر شهید:
هر بار که از جبهه میآمد، برایش گوسفند قربانی میکردم. نمیدانم چند گوسفند قربانی کردیم.
یک بار آمد و گفت: مادر، تو رو به حضرت ابوالفضل (ع) قسم میدم. بیا این‌قدر برام این زبان‌بستهها رو قربانی نکن. چطور دلتون میاد این همه گوسفند برای من نذر میکنید! من سالم برمیگردم و دوستام شهید میشن. اگه باز میخواید قربانی نذر کنید، برای همه دوستام نذر کنید.
قبول کردم و قول دادم این بار قربانی برای همه رزمندگان باشد، او رفت و این آخرین قربانیام را جلوی تابوتش برای سلامتی همه‌ رزمنده‌ها سر بریدیم.
***
همرزم شهید:‌
یک روز مانده به عملیات والفجر ۸ بنده به هر طریقی بود، خودم را به مقر لشکر در دزفول رساندم، نیروها به موقعیت رفته بودند. وارد مقر که شدم طبق معمول مجید به‌عنوان سردسته عزاداران درحال مداحی و سینهزنی بود. حال و هوای خاصی داشت. اصلا انگار همه‌ این مردان سیاه‌پوش در هوای دیگری نفس می‌کشند و اصلا فکری برای برگشت از عملیات ندارند. آن‌ها غم دنیا نداشتند و لحظهها را غنیمت میدانستند.
***
مادر شهید:
آخرین دفعهای که میرفت، موقع رفتن التماس میکرد: تو رو به حضرت ابوالفضل (ع) از ته دل راضی باش که برم. چطوری دلت میاد؟ تمام دوستام شهید شدن. من بمونم همین‌طوری بمیرم؟ تو رو خدا برا من نذر و نیاز نکن تا این دفه شهید شم.
300 تومان پول و چند مورد وسایل و خوراکی گذاشتم و رفت. برادرش بدرقهاش کرد. به منطقه که رسیده بودند، رفته بود شناسایی. بعد از آن در عملیات شرکت کرده بودند و از پشت گردنش ترکش خورده بود. سه روز به ما نگفتند. ولی همه همسایهها میدانستند که شهید شده است. آن روز خواهرم به خانه ما آمد، گفت: مجید پایش ترکش خورده.
گفتم: نکنه پاش قطع شه؟
خواهرم گفت: ناراحت نباش.
بعد برادرانم آمدند و با آنها به بیمارستان رفتیم. با تعجب دیدم که مرا به طرف سردخانه میبرند.
در همان شب که شهید شده بود، خواب دیدم: «یک سنجاق روی سینهام است. من میدوم و سوزن به قلبم میرود. سوزن خونی را درآوردم و گفتم: من که سنجاق سینه نداشتم. پس این از کجا آمده؟»
***
همرزم شهید:‌
ستون غواصان به طرف اروند راه افتاد. مجید با لبخند دستی برایم تکان داد و خداحافظی کرد. گفت: یولداش حلال ایله!
هنوز چندمتر به ساحل مانده بودند که دسته مجید با عراقی¬ها کنار کشتی چینی درگیر شدند.
مجید همانجا تیر خورده بود.
***
همرزم شهید:‌
مجید گفت: رضا میدونی شنیدم هرکی شهید شه بنیاد شهید به خونوادهش پیکان میده!
– خب!
– میخوام با یه نقشه حساب شده خلیل را بکشونم جبهه.
– خب، بعدش؟
– هیچی توی این عملیات ان‌شاءا… شهید بشه، پیکان رو سوار شیم بریم ایرانگردی!
خندیدم و دستم را بالا آوردم، گفتم: بزن قدش مجید! نقشه حسابی به این میگن …
چند ماه بعد برای شناسایی رفته بودیم. موقع برگشتن سر نهر هشتم، مجید کنارم نشسته بود. نگاهم کرد و گفت: رضا! اون پیکانه یادته؟
با خنده گفتم: همون که قرار بود با شهادت خلیل صاحب بشیم؟
سرش را به طرف آب چرخاند و دوردستها را نگاه کرد و گفت: تو نمیری رضا! می‌دونی؟ پیکان رو خلیل سوار خواهد شد. بعد از این دیگه میتونم شفاعتت بکنم!
دستم را روی شانهاش گذاشتم و با خنده‌ای بغض‌آلود گفتم: مجید! یادت نره، حتما …
شاهد ما همان نهر هشتم بود که بغل کشتی چینی، مجید به همراه دسته حسین شاکری شهید شد.

مصاحبه با شهید مجید آهومند قبل از عملیات
ربالشرح لی صدری و یسرلی امری واحلل عقده من لسانی یفقهوا قولی. بنده مجید آهومند اعزامی از زنجان.
مصاحبهگر – چند وقته در جبهههای حق علیه باطل حضور دارید؟
شهید مجید آهومند – دو، سه باری اومدیم، اگه خدا قبول کنه.
– هدف شما از اومدن به جبهههای حق علیه باطل چیه؟
– خب هدف تموم رزمندگان در اولین لحظه به‌خاطر خداست. به‌خاطر خدا اومدن تا دین خدا و قرآن خدا را در تمامی دنیا مستقر بکنن.
– شما که در جبهههای نور علیه ظلمت بودید، روحیه رزمندگان اسلام را چطور دیدید؟
– همین‌طور که شهید آیتا… بهشتی میفرماید: بسیجیها مرغان عاشق بهشتی هستند که جایشان در این دنیا نیست. ما از این میفهمیم که تمام رزمندگان اسلام با روحیه قوی آماده فرمان از قرارگاهها هستند که تا آخرین حمله را و آخرین ضربه نهایی را به قلب دشمن بزنند.
– در این عملیاتی که ان‌شاءا… در آینده نزدیک انجام خواهد شد، شما مسئولیت فرمانده دسته یک از گروهان شهید علیرضا یوسفی را برعهده دارید. به نظر شما در این عملیات رزمندگان اسلام مخصوصاً دسته یک چه مسائلی را باید رعایت کنند تا عملیات هرچه بهتر انجام بشه؟
– والا ان‌شاءا… عملیاتی که در آینده نزدیک داریم اولا باید خدا رو درنظر بگیریم، چون خدا رو در نظر گرفتن خودش یک کار مهمی است. لحظهای هم که میخوایم عملیات رو شروع کنیم همه برادرانی که در عملیات شرکت میکنن، باید سکوت را رعایت بکنن و خدا رو در نظر بگیرن و اطاعت کامل از فرماندهی بکنن چون اطاعت کامل، اطاعت از امام است. هر چقدر اطاعت از فرماندهی بکنن و خدا رو فراموش نکنن، همیشه پیروزن.
– در این مدتی که شما در جبهههای حق علیه باطل بودید، مسلماً یک سری خاطرات تلخ و شیرینی از رزمندگان دارید. یکی از اون خاطرات رو برای ما بیان کنید.
– یک خاطرهای که قبلا داشتیم برادر عراقی که فرمانده تیپ است، با چند نفر از بچههای اطلاعات به جلو برای شناسایی رفته بودن که یک‌دفعه گیر عراقیها میافتن. پنج نفر از بچههای اطلاعات به شهادت میرسن و برادر عراقی زخمی میشه. ۲۴ ساعت دست عراقی‌ها می‌افته خیلی شدید کتکش می‌زنن بدون غذا. هیچچیز نمیدن. صبح که میشه رزمندگان اسلام با چهار قایق به طرف دشمن حمله میکنن. موقعی که حمله میکنن، میبینن عراقی در دست مزدوران اسیر است. فوراً اونا رو گرفته و برادر عراقی عزیز را از دست مزدوران آزاد میکنن و در جلوی چشمان او همه این مزدوران رو اعدام میکنن.
– شما پیامی برای امت حزبا… ندارید؟
– وا… بنده کوچیکتر از آن هستم که برای ملت شهیدپرور پیامی بدم. ولی به‌عنوان یک برادر کوچک، عرض می‌‌کنم سنگرای خالی شهدا رو پر کنن و پیرو خط امام باشن و امام رو تنها نگذارن. در خیابانها با آنهایی که اسم خودشونو پانکی گذاشتن و ادا و اطوار درمیآرن، با اونا شدید رفتار کنن. والسلام
– صحبت دیگری ندارید؟
– نخیر
***
مصاحبه دوم
– چیکار میکنید آقا مجید اینجا؟
– اومدیم تمرین کنیم.
– خودتون رو کامل معرفی کنید.
– بنده مجید آهومند، عضو بسیج سپاه پاسداران زنجان. خلاصه اومدیم جنگ نبرد حق علیه باطل که به حرف و سخن امام لبیک گفتیم تا سنگر شهیدان که خالی مونده را پر کنیم.
– خدا شما رو حفظ کنه. خب بفرمایید بچهها اینجا چی کار میکنند؟
– برادران این جا آموزش گذاشتهاند، آموزش غواصی که به قول و گفته زینال بندری! آمدیم به ریشه بزنیم. این دفعه میخواهیم به ریشه بزنیم.
– بعد از به ریشه زدن چی؟
– بعد از زدن به ریشه خودشون میدونند کجا برن. یعنی اینا هدفشون مشخصه.
– الان آخرین روزاتونه دیگه؟
– آخرین روزایی که …
– منظورم اینه که آخرین روزایی که داریم به عملیات نزدیک میشیم نه اینکه آخرین روزهای عمرتونه. در این لحظات بیشتر به چی فکر میکنید؟
– بیشتر فکر میکنیم که برای گناهامون طلب بخشش کنیم. با هم مهربون باشیم، از غیبت و این جور چیزها دور باشیم.
– به نظر شما توی این عملیات کیا شهید میشن؟
– گروهان غواصی از فرمانده گروهان بگیر تا نیروی ویژهاش، اینا همهشون رفتنیان! از اینا محال امره که کسی سالم برگرده. هر کسی هم که سالم برگرده میتونه تا قیام قیامت بمونه!
– یعنی هر کسی از این عملیات برگرده تا قیام قیامت میمونه؟ (با خنده)
– بله او تا قیام قیامت میمونه و دیگه او میتونه کربلا را زیارت کنه.
– یعنی این عملیات این‌قدر سخته؟
– اولا برای بسیجی هیچی سخت نیست. بسیجی در یک لحظه کارو تموم میکنه. مونده به فرمایش امام. امام یک لحظه امر کنه فوری کارو تموم کردن.
– الان کیا بیشتر چشم تو رو گرفتن؟
– الان بیشترین کسانی که چشمم رو گرفتن، یکی جواد غمپروره، یکی حسین آقا شاکریه. مخصوصا حمید آقا گوزلیانه که الان بغلمون ایستاده. اینا رفتنی هستن. یکی هم البته اصلیش خودتون هستید. چون سردسته کاروان خودتونید. خودتون هم رفتنی هستید. مال ما مونده حالا ببینیم چی میشه ما خواب می‌بینیم و در خواب خواهیم رفت.
– به نظر شما والده شما بشنوه که من از شما میپرسم کیها شهید میشن از دست من ناراحت نمیشه؟
– نه، مادرم خیلی هم خوشحال میشه. سه، چهار تا پسر رو میخواد تو خونه چیکار کنه، از کجا نونشون رو می‌خواد بیاره؟ یکی رفت، اون یکی رو جاش میفرسته.
– الان شما چه حرفی برای خونوادهتون دارین؟
– به خونوادهام هیچ حرفی ندارم. مادرم هم میتونه بیاد جبهه و اینجا تو سنگرا نون بپزه. چهار تا برادر دارم که همهشون باید بیان و کشته شن.
– (خنده) خب الان میخواید به خط دشمن بزنید؟ در آخرین لحظات به‌عنوان یک رزمنده فکر میکنید اونایی که تو شهرن به فکر شماها هستن یا نه؟ به اونا که فکر شما نیستن چه صحبتی دارید؟
– اونایی که فکر ما رو میکنن، علیحده پشت جبههان درس میخونن به فرمایش امام اونا هم جهاد میکنن. ولی اونایی که الان به فکر ما نیستن پانکی دراومدن، به اونا میگم که این گروهان اگر به شهر سالم برگرده، این دفعه جنگ رو با اونا شروع خواهیم کرد. اصلا شخصا خودم قتلعامشان خواهم کرد. همچنان که قبلا میکردم، ادامه خواهم داد.
– فرمایش دیگهای ندارین؟
– نهخیر دیگه فقط برای امام دعا کنید. فقط باید پشتیبان امام باشیم.
– خدا شما را نگهدارد. کاری ندارید؟
– خداحافظ.

وصیتنامهشهید (۱)
بسما… الرحمنالرحیم
ان ا… اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فیسبیلا… فیقتلون و یقتلون
خداوند جانها و مالهای مؤمنین را به قیمت بهشت میخرد. آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند.
بارالها! بر تو سپاس بینهایت که بر من منت نهادی و مرا طلبیدی و سپس دری از درهای حجّتت را به رویم باز کردی و آن، درِ جهاد است. این بنده حقیر کسی نیستم که به ملت شهیدپرور ایران پیام دهم اما بنا به وظیفه شرعی خویش چند جمله را مینویسم. در کارهای خود همیشه بر خدا توکل کنید. از خدا یاری بطلبید و یک لحظه از یاد خدا غافل نباشید.
بعد برادران و خواهرانم! همه شما را برای فرمانبری از رهبر دعوت میکنم. همیشه پروانهوار به دور امام بچرخید و امام را تنها نگذارید و قدر رهبر را بدانید و بر سلامتی ایشان و ظهور آقا امام زمان(عج) همیشه دعا کنید.
اما برادران تا زمانی که جبهه احتیاج به نیرو دارد وظیفه دارید بیایید سنگر خالی ما را پر کنید و همیشه در صحنه باشید. در کمک جانی و مالی به جبهه کوتاهی نکنید.
اما خانواده عزیزم! مادرم و خواهرم و برادران مهربانم! امیدوارم که حق خود را بر من حلال کنید و از تقصیرهای من بگذرید چون من در زندگی چندین ساله خود جز اذیت، سودی برای شما نداشتم.
هنگام شنیدن شهادت من صبر و استقامت داشته باشید و بر خدا توکل کنید، (انا… معالصابرین). در یاری از امام همیشه کوشا باشید و برادران دیگرم را به سنگر من بفرستید. در آخر چند دعا میکنم چون دعا بهترین وسیله مسلمانان و مؤمنین است.
خدایا! تو را به حق محمد [و] آلمحمد سوگند، تو را به مقربین درگاهت سوگند، در ظهور آقا امامزمان (عج) تعجیل فرما و امام ما را تا ظهور ایشان از ما مگیر.
خدایا! رزمندگان اسلام را هر چه زودتر به کربلای حسینی برسان و به خانواده شهدا و اسرا و مفقودین صبر عظیم [و] اجر جمیل عنایت فرما.
خدایا، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
برادر حقیرتان، مجید آهومند
30/۱۱/۶۲ (امضا)

وصیتنامه شهید (۲)
بسما… الرحمن الرحیم
انا… اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه یقاتلون فی سبیلا… فیقتلون و یقتلون
خداوند جانها و مالهای مؤمنین را به قیمت بهشت میخرد. آنها در راه خدا جهاد میکنند که دشمنان دین را بهقتل رسانند و یا خود کشته شوند.
بارالها! بر تو سپاس بینهایت که بر من منت نهادی و مرا طلبیدی و سپس دری از درهای حجّتت را به رویم باز کردی و آن درِ جهاد است.
ای ملت شهیدپرور! این بنده حقیر کسی نیستم که برای شما عزیزان پیامی بدهم اما بنا به وظیفه شرعی خویش چند جملهای برایتان مینویسم.
برادران و خواهران! دعا را رها نکنید که بهترین وسیله نزدیکی به خدا است و درخواست چیز کوچک را به جهت کوچکیاش رها نکنید. زیرا دارنده کوچکها همان صاحب بزرگیهاست.
برادران و خواهران! چنانکه خدای متعال میفرماید: «مرا بخوانید تا شما را جواب دهم آنانکه از عبادت و بندگی من تکبر کنند به‌زودی ذلتوار داخل جهنم میگردند»
ای برادران و ای خواهران عزیز! در کارهایتان همیشه بر خدا توکل کنید، از خدا یاری بطلبید و یک لحظه از یاد خدا غافل مباشید و شما را به فرمان‌بری از رهبر دعوت میکنم. همیشه چون پروانه گرد امام بچرخید و امام را تنها نگذارید و قدر رهبر را بدانید و خانواده شهدا را تنها نگذارید و بر سلامتی و ظهور آقا امام زمان(عج) همیشه دعا کنید.
اما برادران! تا زمانی که جبهه احتیاج به نیرو دارد وظیفه [شماست که] سنگر شهدا و اسیران را پر کنید و همیشه در صحنه باشید. در کمک جانی و مالی به جبهه کوتاهی نکنید.
برادران و خواهران! مثل علی (علیهالسلام) سردار رشید اسلام زندگی کنید، علی مانند یک کارگر عادی کار میکرد و با کار بسیار و مستمر و زحمت فوقالعاده قنواتی احداث و چاههای آب حفر و باغاتی به وجود آورده بود و از غنائم جنگ هم سهم داشته است وی این عایدات را در راه خدا میداد و حتی در زمان خلافتش با دو تکه جامه ژنده به سر میبرد و شبانهروز با دو تکه قرص نان جو سبوس نگرفته قناعت میکرد و روزی میشد که نان جو را هم میبخشید. گرسنه میماند و روزی اتفاق افتاد که سه شب متوالی مسکینی و یتیمی و اسیری هنگام افطار سر رسید و هر سه شب علی و افراد خانوادهاش تنها خوراکشان را به آنها دادند و خود با آب افطار کردند و با همان آب روزه گرفتند. پس ای مردم مانند علی (ع) زندگی کنید و تهیدستان و مستضعفان و یتیمان [را] کمک کنید و آنان را از ذلت خواری و گرسنگی نجات بدهید.
و اما خانواده عزیزم! امیدوارم که حق خود را بر من حلال کنید و از تقصیرهای من بگذرید چون من در زندگی چندین ساله خود به جز اذیت سودی برای شما نداشتم و هنگام شنیدن خبر شهادت من صبر و استقامت داشته باشید و بر خدا توکل کنید و در یاری از امام همیشه کوشا باشید و برادران دیگرم را به سنگر من بفرستید و در آخر چند دعا میکنم چون دعا بهترین وسیله مسلمانان و مؤمنین است.
خدایا! بیامرز گناهانی را که پرده عصمت را بدرد. بیامرز گناهانی را که نعمتها را تغییر دهد. خدایا درخواست من از تو درخواست فروتن و خوار و ترسان است. میخواهم که آسان گیری و به من رحم کنی، خدایا پادشاهی و سلطه و قدرت تو بزرگ است و مکان و جایگاه تو رفیع است و فرار از حکومت تو ممکن نیست. مرا ببخش، زیرا غیر از تو بخشندهای برای خود نمیبینم. خدایا تو را به حق محمد و آل محمد (ص) سوگند، تو را به مقربین درگاهت سوگند، در ظهور آقا امام زمان (عج) تعجیل فرما و امام ما را تا ظهور ایشان از ما مگیر.
خدایا به خانواده شهدا و اسرا و مفقودین و مجروحان صبر عظیم و اجر جمیل عنایت فرما.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
امضا: مجید آهومند

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.