نام پدر: علی
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۲/۶/۴۶
تاریخ شهادت: ۳/۱۰/۶۵
نام عملیات: کربلای ۴
منطقهعملیاتی: بوارین
محل شهادت: —
مزار شهید: گلزار پایین شهدای زنجان
قاسم محمدی فرزند یونسعلی و مقبوله اجاقلو در دومین روز از شهریور ماه ۱۳۴۶ در زنجان دیده به جهان گشود. قاسم ۶ برادر و ۴ خواهر داشت و خودش دومین فرزند خانواده بود. با فرارسیدن زمان ورود به مدرسه، شروع به تحصیل کرد و پس از پشت سر گذاشتن تحصیلات ابتدایی، راهنمایی و متوسطه موفق به اخذ مدرک دیپلم در رشته اقتصاد شد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی و تشکیل نهاد مقدس بسیج، قاسم نیز به عضویت این نهاد درآمد و در پایگاه شهید مطهری مشغول به فعالیت شد.
چند سالی از آغاز جنگ تحمیلی میگذشت که قاسم تصمیم گرفت خود را به جمع رزمندگان حاضر در مناطق عملیاتی برساند و سهم خود را در دفاع از دین و وطنش ادا کند. بنابراین از طریق یگان اعزامی بسیج عازم مناطق نبرد حق علیه باطل شد و به عنوان بیسیمچی و غواص به خدمت مشغول شد.
سرانجام در چهارمین روز از دی ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلای ۴ شرکت کرده و بر اثر اصابت ترکش به سر و سینه، شهد گوارای وصال را در شلمچه نوشیده و به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
پیکر پاک این شهید راه حق در مزار پایین شهدای زنجان به خاک سپرده شد تا در جوار دیگر همرزمان و پاسداران انقلاب و کشورش «عندربهم یرزقون» گردد.
سنگر مخفی
حاج آقا کلامی، حاج آقا نقدی – پدر اصغر نقدی – و حاج اصغر گنجخانلو که آمدند، رفتیم دیدنشان. قاسم خیلی شلوغ میکرد و تیکه میانداخت و همه را میخنداند.
حاج آقا نقدی گفت: پسرجون تو چقدر شلوغ میکنی؟ میرم به حاج یوسف میگم چقدر شلوغ میکنیها!
قاسم کم نیاورد و گفت: خب حاج آقا تازه شبیه پسر تو شدم.
جواد هم صدایش را بلند کرد: حالا چرا توی شلوغکاری به پسر اون شبیه شدی؟ کاش توی نماز شب خوندن هم به اصغر میرفتی!
قاسم دیگر ادامه نداد و همه خندیدند. آن روز هیچکس نمیدانست که قاسم و علیرضا عبدی سنگر سرپوشیدهای برای خودشان درست کردهاند و آنجا نماز شب میخوانند و عبادت میکنند تا زیاد توی چشم نباشند.
***
قاسم پسر شلوغ و پر سر و صدایی بود اما گاهی جدیتش آدم را به تعجب وامیداشت.
یک بار کلاس آموزش بیسیم داشتیم. با دقت فراوانی به درس گوش میداد. یکی از بچهها وسط درس شوخی میکرد و سر و صدا راه میانداخت.
قاسم بلند شد و با تحکم گفت: سر و صدا نکنید، گوش کنید. یک جایی این چیزا به دردتون میخوره که تنها موندید و هیچ کس نیست به دادتون برسه.
همه از جدیت قاسم تعجب کرده و تا پایان کلاس سکوت برقرار بود.
***
پرواز با چشم مصنوعی
بچهها توی آب با طناب به هم وصل شده بودند تا از هم جدا نشوند و توی تاریکی همدیگر را گم نکنند. وسط عملیات کربلای ۴ طناب پاره شده بود و یک عده از بچهها از صف جدا شده بودند و با جریان آب از جزیره بوارین سر درآورده بودند. آنجا با دشمن درگیر شده و در نهایت هم همگی شهید شده بودند. قاسم هم جزو آنها بود. بعد از چند وقتی که اوضاع آرام شد، پیکرش را به همراه بقیه آوردند عقب.
کنارشان نشسته بودیم و اشکآلود لباسشان را به زحمت جدا میکردیم. هیچ کدام تا به حال متوجه چشم مصنوعیقاسم نشده بودیم. بهتزده به هم نگاه کردیم و اشکهایمان شدت گرفت.
نامه شهید قاسم محمدی
بسما… الرحمن الرحیم
با درود و سلام به تنها منجی عالم بشریت آقا امام زمان (عج) و با سلام به رهبر کبیر انقلاب شبزندهدار بزرگ امام روحا… و با درود و سلام به تمامی شهیدان بخصوص شهدای خیبر و بدر و با سلام به تمامی رزمندگان غیور و جان برکف و با سلامی گرم و مخصوص به دوست گرامی و عزیزتر از جانم، جناب برادر سعید حسنی امیدوارم حال شریفتان خوب بوده و در زیر توجهات خداوندی با خوشی و خرمی و بدون گناه زندگی بکنید و اگر از حال این حقیر قاسمالحقیر، خواسته باشید سلامت بوده و دعاگوی آن بزرگواران و امام میباشم.
باری کلیه اعضای پایگاه بخصوص مهدی لزومیان، اصغر نقدی و جمال امینی و اصغر خشکباری و محرمعلی بیات و کلیه آنها سلامی مخصوص دارند و امیدوارم و امیدوارند با سلامتی کامل و با پیروزی کامل برگردید و نیز امیدوارم سلام مخصوص این حقیر را به کلیه دوستان بخصوص سیدرحیم صفوی، حسین اوصانلو، رضا چمنی، اصغر محرمی، رسول فتحی، منصور الماسی، ابوالفضل عباچی و سایرین رسانده و حلالیت بخواهی و نیز از همگیتان خواستارم که در دعای توسلهایتان و سایر دعاها (شجرههایتان) این حقیر را از یاد نبرید.
باری دوست گرامی برادر سعید! هر چند که پایگاه بدون شما صفای مخصوص خود را ندارد ولی هرچند یکبار به آنجا میرویم. باری سعید جان! اگر به فیض عظیم و به آرزوی هر مؤمن رسیدی، سلام مخصوص این حقیر را به سرور شهیدان برسان و امیدوارم که در آن حال حقیران را فراموش نکرده باشید. باری سعید جان! خواستارم که در نامه بعدیتان اینجانب را فراموش نکرده و نیز خواستارم چند نصیحتی برادرانه از شما بشنوم. باری دوست گرامی سعید جان! از اینکه وقت شریفتان را گرفتم و با خطی خراب مزاحم اوقاتتان شدم، طلب حلالیت نموده و نیز امیدوارم کلیه بدیهای ما را به بزرگواریتان حلال نمایید.
الیس صبح بقریب؛ صبح پیروزی نزدیک است.
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار، از عمر ما بکاه و بر عمر رهبر افزا، دیدار روی آقا نصیب ما بگردان
دوست حقیرتان قاسم محمدی
63/1/25
***
نامه دوم
بسما… الرحمن الرحیم
بسما… القاسم الجبارین
با درود و سلام به محضر مقدس امام زمان (عج) و نایب برحقش امام امت له الفداه و با سلام بر تمامی شهیدان اسلام و تمامی مفقودین و تمامی اسیران و تمامی رزمندگان اسلام .
با سلام به خانواده محترم خود امیدوارم حال همگیتان خوب بوده باشد. مخصوصاً پدر بزرگوار و مادر گرامی و آقا ابوالفضل و مهری خانم و آقا رضا و خانم لیلا خان و مریم خانم خان و حسین خان آقا و زهرا خانم خاتون و محسن شوپولف آقا و محمدخان شلوغ و فاطمه خانم خان. امیدوارم حال همگی خوب بوده و در زیر عنایات و توجهات الهی بهتر و سرحالتر به کارهایتان بپردازید و از جمله امام و ما را دعا کنید که در این موقع ما و تمامی رزمندگان بیشتر به دعاهای شما احتیاج داریم. باری اگر از حال اینجانب و جواد و پرویز و ناصر حسنی خواسته باشید حال همگیمان خوب است و پرویز هم آمد، رسید.
و همچنین سلام اینجانب را به تمامی فامیلها، عمهها، خالهها، عموها، دایی، زندایی، ننهها و کلیه فامیلها برسانید و در ضمن جای ما امن بوده و هیچگونه جای نگرانی نمیباشد و فقط از شما دعا و حلالیت خواستاریم و انشاءا… اگر امکان داشته باشد و به شهر آمدیم، در اسرع وقت تلفن میزنم و همچنین نامه مینویسم و اگر دیر آمد رسید بدانید که من ننوشتهام و نگران نباشید. انشاءا… بعد از چندی به پایانی خواهیم آمد و فعلاً دست خالی میخوریم و میخوابیم. دیگر عرضی نیست. امید سلامتی هرچه زودتر مریضهای اسلام و پیروزی رزمندگان و طول عمر امام.
۶۵/۹/۸
قاسم محمدی
***
نامه سوم
با درود و سلام به محضر مقدس صاحبالزمان (عج) و با سلام به نایب برحقش امام امت و با سلام به تمامی شهیدان اسلام و رزمندگان و خانواده کلیه شهیدان با سلامی مخصوص به خانواده محترم مخصوصاً پدر گرامی و مادر مهربان و برادر گرامی آقای ابوالفضل آقا و مهری خانم و همچنین آقا رضا و سلامی مخصوص به لیلا خانم که امیدوارم حالتان بهتر و بهتر بوده باشد و نیز مریم خانم شرینزبان و حسین آقا و زهرا خاتون و محسن آقا خان و محمد خومول و همشیره کوچک که اسمش را نمیدانم که خداوند عاقبت بخیرش گرداند. باری امیدوارم حال تمامی افراد خانواده خوب بوده باشد و نیز سلام گرم اینجانب را به خانواده اسماعیلی مخصوصاً حاج عمو و حاج محمد و خانواده محمدیها، عموها، دایی، ننهها، زن عموها، عمهها، و بر و بچههای کوچک برسانید و اگر ممکن است از عوض اینجانب حلالیت از همگی بخواهید و نیز جواد آقای رزمنده و پرویز آقای رزمنده و ناصرآقا و اصغرآقا اشرفی و سایر آشنایان سلام میرسانند. باری علت نامه نوشتن زیاد به خاطر این بود که خواب سلامتیتان را میدیدم، خواستم بدینوسیله سلامی عرض کرده و از پدر و مادر گرامی نیز حلالیتی خواسته باشم. هرچند که قابل حلال کردن نیستم. دیگر عرضی نیست. امیدوارم جواب نامه بیاید و نیز در جواب از احوالات کنکور برایم بنویسید و شیرینی قبولی ابوالفضل آقا نیز همراهش باشد.
وصیتنامه شهید
خداوندا! سپاستباد کهچنینپیامبر عظیمالشأنیو چناناماموالاییو چناندینمبینیو قرآنکریمیو رهبر والاییبرایهدایتما فرستادی و سلامما بر تمامیشهیدانراهحقو حقیقتو راهاسلاممبینباد کهبا شهادتخود پایهایندینمبینرا محکمو استوار گردانیدند و اما سلامبر خانوادهشهدا باشد کهبا صبر خود، نشاندادند کهامانتالهیرا چگونهتحویلمیدهند و در مقابلشهیچگونهچشمداشتیندارند و نشاندادند کهچگونهراهزینب (س)، آنحماسهساز عاشورا را ادامهمیدهند.
اما در اینچند خطیکهبهعنوانوصیتمینویسم، چند چیز را از شما خواهشمندمو از خداوند متعالو کریم، اجر عظیمبرایبرادرانو خواهرانمخواستارم. اما در درجهاولاز کلیه برادرانکهدر کنارشانبودمو زحماتما و حتیآزار ما بهآنها رسیده، خواستارمکهبهبزرگیخودشانمنرا حلالنمودهو از گناهانیکهدر حقآنها مرتکبشدهامو غیبتیاگر کردهباشم، امیدوارمهمگیرا حلالنمودهو برایما از خدا طلبمغفرتبنمایند. نیز امامرا تنها نگذاردهو بهتوصیههایامامعملکنند و بدانند، تنها رضایخداوند، شاد کردنقلبامامو آنهمبا عملکردنبهحرفهایاماماستو نیز امیدوارمکلیهبرادرانشهدا و خانوادههایعزیزشانما را حلالکنند کهنتوانستیمراهفرزندانشانرا بهخوبیبپیماییمو آنرسالتیکهبر دوشما بود، بهخوبیبهجا آوردهباشیمو دوبارهاز برادرانهمپایگاهیمیخواهمکهبا حفظوحدتخود و همیشهدر صحنهو سنگر بودنخود، راهیکهحسین(ع) رفت،آنرا تکمیلکنند و خستگیدنیاییرا نادیدهگرفتهو در مقابلمشکلاتمقاومتنشاندهند و اسلحههاییکهاز دستشهدا میافتد، بردارند و با هر وسیلهدیگریظلمترا و ظلمتها را پاکگردانند و راهآنها را ادامهدهند. و نیز سعیکنید کهدیگرانرا بهانقلابجذبکنید کهتنها خیر و نیکیدر اینانقلابکهادامه انقلابحسین(ع) است، میباشد.
دیگر بار از کلیه برادرانخواستارمکهدر ذکرهایشانما را از یاد نبرند و برایمغفرتما نیز دعا کنند. اما سخنیکهبا پدر و مادر و اهلخانوادهخود دارم، زیاد است. ولیبهاجمالآنرا بیانمیکنمو آنایناستکه: در درجهاولاز مادر گرامیو مهربانخود، در مقابلزحمتهایزیادیکهشبو روز برایمنکشیدهاند، خواستارمکهمرا ببخشند و از اینکهبرایآنها جز زحمتچیز دیگرینداشتم، عذر میخواهمو مرا حلالنمایند و از تقصیراتمنبگذرند و نیز میخواهمدر کارهایشانراهحضرتفاطمه(س) و حضرتزینب(س)، را بپیمایند و همیشهاز آنها سرمشقبگیرند و مانند آنبزرگانصبر را پیشه خود سازند و در مقابلامانتیکهتحویلدادهاند، بیتابینکنند. و نیز از پدر بزرگوارمکههمیشهزحمتمنبهآنها رسیدهو زیاد متحملرنجشدهاند.
خداوندا! تو خود گواهیکهما فقطبرایاحیای دینتو ادامهدادنراهحسین(ع) و جلبرضایتتتنبهشهادتدادهو جانمانرا فدا میکنیم.
مصاحبه با شهید قاسم محمدی
– آقا قاسم بیا اینجا؟
– آقای موحد هست.
– با آقای موحد بعدا صحبت میکنیم. آقای موحد بیا اینجا.
– آقای موحد تشریف بیاورید. این طوری نمیشود.
– خب آقا قاسم کیف احوال؟ پس چرا فرار میکردی؟
– خب والا محاصره برای خودش خوف دارد.
– مصاحبه!
– بله مصاحبه!
– عیب ندارد رشتهات چیه؟
– اقتصاد است.
– اقتصادی ها که باید انشاهای شان خوب باشد. خب آقا قاسم با صدای خودت خودت را معرفی کن.
– بسما…الرحمن الرحیم. البته اکثر شهیدها این جوری حرف میزنن ما چیزی نداریم. ولی من قاسم محمدی اعزامی از زنجان. خلاصه به جبهه آمدیم انشاءا… تا آنجا که توان داریم در این راه بگذاریم. انشاالله به خاطر خدا و به خاطر انجام وظیفه، در این دوره کمک کنیم و در اجتماع یک فرد مخلی نباشیم.
– خدا انشاءا… سلامتت کنه، اتفاقا شما به عنوان رزمنده غواص در جبهه خیلی هم مفید هستید. به عنوان رزمنده غواص در جبه هاید و انشاالله امشب هم عمل خواهید کرد.
– آقا قاسم شما به عنوان یک برادر غواص رزمنده بسیجی جانباز که در عملیات بدر یک چشمتان را از دست دادید به نظرتان نتیجه این جنگ چه خواهد شد؟ مخصوصا در مورد نتیجه این عملیات چی فکر میکنید؟
– والا در مورد جنگ خدا خودش گفته که حق پیروز است و آن جور که ما میبینیم و شهیدها ثابت کردند و این جنگ خودش میگوید که طرف حق که همان طرف ایران و اسلام است همیشه پیروز است ولی در این عملیات آتیه آن جور که گفتهاند و نتیجتاً آن جور که برادرانمان کار کردند و خیلی هم زحمت کشیدند و معلوم است که خدا این زحمتها را بیثمر نمیگذارد و انشاالله به یک جایی میرسیم که خودش میخواهد. همانطور که امام گفته سال پیروزی است و حتی اگر ما کاری نکنیم خدا خودش با عنایتش و با ملائکهاش انشاالله به ما یک پیروزی بزرگ میرساند که انشاءا… فتح بصره و عراق و بغداد انشاالله نتیجه این عملیات بشود.
– انشاالله
– انشاالله والسلام
– والسلام، آقا قاسم شما میگویید والسلام من هم میگویم والسلام. خدا سلامتت کنه. آقا قاسم بفرمایید در این لحظات معمولا شما به چه چیزهایی فکر میکنید. اکثرا برادران فکر میکنند که از عمر عراقیها چقدر مانده از عمر ایرانیها چقدر مانده و چه جوری میخوان پیروز بشن و چیکار میخوان بکنن. توی آب چه جوری میخوان بیفتن؟ اکثرا در مورد عملیات فکر میکنن خیلی کم آدمی پیدا میشود که توی این اوضاع به فکر دنیا باشد.
– شما خودتان چه بلایی سر دشمن خواهید آورد؟
– اکثرا برادران میگویند چه جوری بکشیم، برای چی بکشیم، خلاصه آن طور که گفتهاند عمل خواهیم کرد. امین آقا گفتن بکشید و خواهیم کشت. انشاءا…
– انشاءا… خدا حفظتان کند. صحبتی برای خانوادهتان ندارید؟
– نه فقط صحبتم این است که خلاصه اسلحهها زمین نماند. آنهایی که میروند و انشاءا… آنهایی که در شهر ماندهاند و هنوز بیدار نشدهاند که مسئله جنگ و جانبازی هست. از این خونهایی که در جبههها میریزد و این ایثارهایی که در جبههها میشود خجالت بکشند . خلاصه به جبهه بیایند. در آینده اگر جنگ تمام شود و انشاءا… هم که تمام خواهد شد. یادشان نرود که بله جنگی بود و جوانان در این راه خونشان را ریختهاند. والسلام
– صحبت دیگری ندارید؟
– نه
– به خانوادهخودتان
– صحبتم این بود. حمایت کنند از امام و امام تنها نماند.
– خدا همهتان را و خانوادهتان را موفق کند. امری ندارید؟
– نه
– خداحافظ
ثبت دیدگاه