بسمه تعالی
خاطرهای از شهید محمد بیکوردی
به نقل از سکینه بیکوردی، مادر شهید
سنگینترین خاطرهای که از شهید دارم این است که شهید وقتی که به او گفتیم عروسی کن زیاد مایل نبود و شانه خالی میکرد ولی اصرار ما باعث شد که به این وصلت تن داد او ۲ روز بعد از عروسی به یگان خود رفت با اینکه در مرخصی بود ولی اعلام نیاز نیروی دریایی باعث شد که او به یگان رفت و در عملیات دریایی ناوچهی پیکان شرکت نمود که منجر به شهادت وی شد و همسر وی از منزل رفت و با دیگری عروسی کرد و خاطرهی تلخ همان از خانه رفتن او شد چون پسرم موافق نبود خیلی بیتابی میکردم که یک شب به خوابم آمد و گفت: مادر عزیزم بیتابی نکن جای من خوب است و هیچ ناراحتی ندارم به غیر از اینکه به ناراحتی و گریهی تو گریه میکنم و ناراحت میشوم. از آن روز به بعد کمی آرام شدم. اگر پیکرش میآمد خیلی راحت میشدم اما پیکرش هم نیامد تا او را به آغوش بکشم. الان هم باور نمیکنم.
بسمه تعالی خاطرهای از شهید محمد بیکوردی به نقل از سکینه بیکوردی، مادر شهید سنگینترین خاطرهای که از شهید دارم این است که شهید وقتی که به او گفتیم عروسی کن زیاد مایل نبود و شانه خالی میکرد ولی اصرار ما باعث شد که به این وصلت تن داد او ۲ روز بعد از عروسی […]
سلام
عکس شهید کو؟