شهید صفتالله آقامرادی ۴ فروردین ماه سال ۱۳۴۴ در روستای سقرچین، بخش بزینهرود، شهرستان خدابنده، استان زنجان در یک خانواده مذهبی و با وضع مالی متوسط چشم به جهان گشود. تعداد فرزندان خانواده دو دختر و چهار پسر است که شهید گرامی چهارمین فرزند خانواده محسوب می شود.پدرش کشاورزی بود و شهید نیز […]
پ
پ
شهید صفتالله آقامرادی ۴ فروردین ماه سال ۱۳۴۴ در روستای سقرچین، بخش بزینهرود، شهرستان خدابنده، استان زنجان در یک خانواده مذهبی و با وضع مالی متوسط چشم به جهان گشود.
تعداد فرزندان خانواده دو دختر و چهار پسر است که شهید گرامی چهارمین فرزند خانواده محسوب می شود.پدرش کشاورزی بود و شهید نیز همراه پدر به کشاورزی میپرداخت. او هنوز ازدواج نکرده بود که در اول مرداد ماه سال ۱۳۶۳ از طرف سپاه پاسداران خدابنده به جبهه اعزام شد و در تاریخ ۱۰ فروردین ماه سال ۱۳۶۵ در محل فاو عراق عملیات والفجر ۸ جاویدالاثر شد.
اول دی ماه سال ۱۳۸۲ شهید او اعلام شد. پیکر او همچنان بازنگشته و جاویدالاثر است.
خاطره شهید صفت اله آقامرادی به زبان پدرگرانقدر؛
وقتی میخواست برود به من و مادرش گفت من میروم. اگر شهید شوم ناراحت نباشید. شما نمیخواهید قربانی در راه اسلام بدهید.
وقتی به جبهه رفت اول از طرف بسیج رفته بود. بعد که آمد رفت اسمش را در سپاه ثبت نام کرد و از طرف سپاه به جبهه اعزام شد وقتی به مرخصی میآمد روزها را میشمرد تا مرخصیاش تمام شود و زود به جبهه برود.
یکبار که به مرخصی آمده بود بعد از اتمام مرخصی دوباره به جبهه رفت و در حملهی فاو مفقود گردیده بود. اما ما هیچ خبر و نامهای از ایشان نداشتیم خیلی نگران بودیم. تا اینکه یک روز شنیدیم که فرمانده گردان به روستایمان آمده و از صفتاله پرسجو کرده است آنها هم خبری از پسرم نداشتند وقتی این حرفها را شنیدیم بیشتر نگران شدیم.
وقتی دیدیم که هیچ خبری از صفتاله نشد دو نفر را فرستادیم تا از او برایمان خبری بیاورند آنها رفته بودند و در صحرای عراق سراغ شهید را گرفته بودند از سربازها اسمش را پرسیده بودند وقتی یکی از آنها اسم صفتاله را شنیده بود گفته بود که من دوست صفتاله هستم سه روز است که از او خبری نیست و دوست شهید فرمانده گردان را نشان داده بود و گفته بود که بروید و سراغش را از فرمانده بگیرید.
آنها پیش فرمانده رفته بودند وقتی از او درباره شهید سوال کرده بودند او به آنها گفته بود که صفتاله و چند نفر دیگر را با موتور به دنبال وسایل برای سربازها فرستاده بودیم وقتی رفتند دیگر سراغی از آنها نشد.
ما هم به دنبال آنها رفتیم فقط موتورهای آنها را پیدا کردیم که روی زمین افتاده بودند و پر از خون بودند اما خبری از سوارههای آنها نبود و ما نتوانستیم آنها را پیدا کنیم گروه تفحص با آن همه تلاش فقط توانسته بودند از شهید گرامی یک پلاک پیدا کنند و ما هم آن پلاک را دفن کردیم.
ثبت دیدگاه