حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

جمعه, ۲۱ شهریور , ۱۴۰۴ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6431 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×
شهید حسین الله یاری
3

الله یاری، حسین: دوم فروردین۱۳۳۹‏، در شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش ولی الله و مادرش فرخنده نام داشت. تا پایان دوره کاردانی درس خواند. معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و نهم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر، شهید شد. مزار او در بهشت […]

پ
پ

الله یاری، حسین: دوم فروردین۱۳۳۹‏، در شهرستان ابهر به دنیا آمد. پدرش ولی الله و مادرش فرخنده نام داشت. تا پایان دوره کاردانی درس خواند. معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و نهم دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سینه و سر، شهید شد. مزار او در بهشت کبرای زادگاهش واقع است.

وصیتنامه:

عزیزان بدانید کسی که در سنگر کلاس تعلیم می دهد. با آنهایی که در جبهه می جنگند تفاوتی ندارد. به شرط اینکه همراه تعلیم تزکیه باشد. شما هستید که باید الگو باشید تا این بچه های معصوم که تعلیم و تربیت آن ها را بر عهده دارید با روح اسلامی تربیت شوند. اگر آنطور نباشد بچه های ما ضربه خواهند خورد و آن موقع ما در مقابل خدا و اسلام و شهیدان مسئول هستیم . عزیزان من ! سعی کنید درس هایتان را خوب بخوانید چون شما امیدهای این انقلاب و امام هستید. هدف این انقلاب پیاده کردن حکومت الله و زمینه سازی ظهور حضرت مهدی (عج) است. ادامه این حرکت به عهده شما سپرده شد و استمرار آن خیلی مشکل است و امروز هم بهای گران به دست شما سپرده می شود، باید کوشش کنید و خودتان را مسلح به ایمان قوی کنید و تزکیه شوید و این هم زحمت می خواهد که باید دنبالش بروید و کسب کنید. بچه های عزیز! خیلی مواظب باشید. همان طوری که امروز تمام رزمندگان اسلام در راه حفظ اسلام مبارزه می کنند و جان خود را در این راه فدا می کنند امیدشان این است که دانش آموزان که در آینده رده های مهم کشور را تشکیل خواهند داد.

خاطره:

وقتی که در عملیات والفجر هشت دچار موج گرفتگی شد و از ناحیه پا مصدوم گردید او را به زیارت امام رضا (ع) بردند. شهید می گفت با برانکارد مرا به حرم مطهر امام رضا (ع) بردند و با پای سالم از حرم بیرون آمدم. وقتی نزدیک ظهر روز ۱۹/۱۰/۶۵ مارش عملیات کربلای پنج از رادیو پخش شد : ایشان از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید. در این ایام بود که چهره ایشان گل انداخته و یک حال و هوای دیگری داشت. به مسافری می ماند که بار سفر را می بندد و خود را آماده سفر می کند. غسل شهادت کردند در آنجا حاج رسول حدادی می گفت که من دست حسین آقا را گرفتم و گفتم ترا به خدا بگو این دفعه چه خواهد شد؟ گفت : دیشب در خواب دیدم که در منزلمان هستم . شهید شیخ اصغر درب منزل ما را زد. وقتی در را باز کردم به ایشان تعارف نمودم بفرمایید داخل منزل. ایشان گفتند : نه شما بفرمائید . مهمان ما هستید و یک کارت دعوت به من داد . (خواهر زاده شهید)

نوشته های مشابه

ثبت دیدگاه

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.