نشانه شهادت
هفده ساله بود که به جبههها اعزام شد. هرچه گفتیم درستان را تمام کنید بعد بروید، گفت: نه! امام گفته است و باید برویم. یک روز از سپاه آمده بود و لباس فرم تنش بود. اشاره کرد به آرم روی سینهاش گفت: میدانی این آرم نشانه چیست؟ گفتم: نه! گفت: این نشانه شهادت است اما باید قول بدهی وقتی شهید شدم برای من گریه نکنی به مصیبتهای آقا سیدالشهدا گریه کنی.
راوی: مادر شهیدان علی اکبر و علی اصغر نقدی
مسیر شهادت
در جمع خانوادگی ما، از اول برای نماز و قرآن برنامه داشتیم و این برنامه بندگی، اول لطف خدا بود و بعد نظارت و حساسیت پدرم (کربلایی یحیی)، ایشان مؤذن مسجد محلمان بود. برای همین ما هم تلاش میکردیم فرزندانمان پاک تربیت شوند و در سایه قرآن و اهل بیت علیه مالسلام رشد کنند. مدتی قرآنِ سحرگاهی امامزاده سید ابراهیم را علی اکبر میخواند و همین معنویت موجب شد مسیر شهادت را انتخاب کند و ما به این موهبت افتخار میکنیم.
راوی:پدر شهیدان علیاکبر و علیاصغر نقدی
دلجویی از نیازمندان
علی اکبر خیلی دوست داشت که از نیازمندان دلجویی کند. دست محرومان را بگیرد و در این زمینه توفیق هم داشت. یک سال زمستان من کمی آذوقه و چوب فراهم کرده بودم تا در شرایط سخت سَر ما از آنها استفاده کنم. تا چوبها را دید اعتراض میکرد و گفت: شما اینها را جمع کردید. شاید بعضیها توان جسمی و توان مالی ندارند آذوقه زمستانشان را تهیه کنند. خیلی ناراحت شد و من هر چه کردم او را قانع کنم که برای راحتی اعضای خانه این کار را کردم اما او همچنان ناراحت و معترض بود.
راوی: مادر شهیدان علیاکبر و علیاصغر نقدی
والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته
ثبت دیدگاه