برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب امام زمان سربازانش را فرماندهی می کند جشن عروسی بماند برای بعد با لباس سفید احرام خندید هدف شما از درس خواندن چیست؟ طلبه ای که کشتی گیر با معرفتی بود عطر برادر مادرم دعا کنید پیروز باشیم
عملیات «خیبر» شروع شده بود. ساعت هفت صبح با دستور فرمانده، در یک ستون به سمت خط حرکت کردیم. راه زیادی نرفته بودیم که دیدیم، همهی نیروها دارند برمیگردند. به ما هم گفتند: «راه بسته شده، برگردید.» فرمانده «مهدی زین الدین» را دیدم که همراه معاونش، سوار بر موتور، به سمت ما میآمدند. وقتی کنار […]