برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب امام زمان سربازانش را فرماندهی می کند جشن عروسی بماند برای بعد با لباس سفید احرام خندید هدف شما از درس خواندن چیست؟ طلبه ای که کشتی گیر با معرفتی بود عطر برادر مادرم دعا کنید پیروز باشیم
سرداران و بسیجیان خط شکن استان زنجان در عملیات عاشورائی بدر (شرق دجله ـ اسفندماه ۱۳۶۳ ) گردان خط شکن حضرت امام سجاد (ع) استان زنجان در لشگر ۳۱ عاشورا حماسه سازان و خط شکن های مرحله اول عملیات بدر ـ فاتحان پیروزمند دژ نفود ناپذیر خندق عراق ـ نیروهای دلاور زنجانی در کنار ساحل […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۳) نهم اردیبهشت ماه ساعت ۱۲:۳۰ شب مرحله اول عملیات آغاز شد.سرآغاز درگیری ها با تیپ کربلا بود.از اینکه در مرحله اول عملیات حضور نداشتیم همه بچه ها دلگیر بودند اما فرماندهان اطمینان دادند که ما هم وارد عمل خواهیم شد. تیپ۸ نجف زیرنظرقرارگاه فتح به فرماندهی غلامعلی […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۶) در برخی اسناد و نوشته ها مرحله سوم عملیات بیت المقدس را مرحله آزادسازی خرمشهر می نویسند در حالی که این گونه نیست.ما درمرحله سوم خرمشهر را محاصره کردیم و تا دروازه خرمشهر رسیدیم.انجام دو مرحله عملیات و کسب موفقیت های لازم در این مرحله هم بچه […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۷) برای پاکسازی نخلستان ،خاکریزها وکانال ها به چندگروه تقسیم شدیم. از نیروهای دشمن هرکس مقاومت می کرد کشته می شد.تعداد اندکی اسیر شدند وبقیه را تار و مار کردیم. راه مان را ادامه دادیم و به دو طبقه ها در نزدیکی جاده و بیرون خرمشهر رسیدیم.عراقی ها […]
بعد از عملیات بیت المقدس و آزادی خرمشهر فضائل که زخمی شده بود، در یکی از بیمارستان های تهران بستری بود.ما هم رفتیم تهران.چند روزی آنجا ماندم.گروهی خبرنگار با دوربین و میکروفن و وسایل دیگرآمدند تا با فضائل مصاحبه کنند؛اما او اصلا راضی به این کار نبود.این را می شد از قیافه گرفته و ابروهای […]
تانکی در تاریکی به طرف ما نزدیک می شد دور برم را ناه کردم مصطفی حمیدی را دیدم که آرپی جی توی دستش بود گفتم:مصطفی همه جا تاریک هست یک موشک بزن دوربرمان روشن شود مصطفی تانکی که به سمت ما می آمد نشانه گرفت و چشم دوخته بود به او قلبم به شدت می […]
رسیدیم در جایی که از موانع دشمن ضد عوایی ۲۳ م.م با تیراندازی بی امان خود ما را زمین گیر کرد مثل این که ضد هوایی قفل شده بود روی مسیر حرکت ما و نمی گذاشت که جنب بخوریم در این مواقع همه چشم هت بر می گشت به سمت مصطفی فرصت سر بلند […]