جبهه از دانشگاه واجب تر است
نماز خواندن دوست خجالتی
خودم ضامن او شدم
دل و جگردار میدان؛ شهید رمضان عدل
با خدا عهد دوباره ببندید
از من ناراحت نباشید
فلسطین
شهیدی که دموکرات ها پس از شهادت گوشت تنش را خوردند!
روایت رهبر انقلاب از آغاز جنگ تحمیلی
سرباز روز نهم
خس بی سر و پا / سفرنامه حمید حسام از پیاده روی اربعین
ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
به طمع بهشت یا مسئولیت شیعه بودن
شیرینی زیارت در تلخی اسارت
شوق آزادی
خاطره ای کوتاه از شهید دانشجو فرید ناصری راوی: خواهر شهید آخرین باری که برادرم در دی ماه ۶۲ به جبهه اعزام می شد مادرم بسیار نگران و مصظرب بود و دائما به ایشان اظهار می داشت که برادران تو در جبهه اند و من هم مریض هستم. بهتره تو برای مراقبت از من بمانی. […]
فرید ناصری در شب اول ماه مبارک رمضان سال ۱۳۴۲هجری شمسی موقع مناجات که تقریبا یک ساعت به صبح مانده بود تولد یافت و در موقع تولد نقاب مانندی رویش را پوشانده بود که قابله اش اظهار داشته که این پسر تازه مولود یا مجتهد می شود یا یک فرد نابغه خواهد شد. در دوران […]
هر ماه روضه داشتیم.روضه خوان می آمد وازمصائب حضرت ابا عبدالله (ع) می خواند، یکبارفرید از من پرسید:مادراگرامام حسین(ع) به در خانه ی ما بیاید و ازتو چیزی بخواهد، تو چه چیزی به او می دهی؟ گفتم، وسایل، طلا، پول … هر چه که دارم! اخم کرد و گفت، اما این ها را می خواهد […]