یادداشت های لبنان/ نوشته های شهید دکتر چمران پیروزی در سنگر مدارس برادرم از همه کس با ارزش تر است کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی آب نیست بشکه بشکه شربت ِ دفاع عباس گونه قاسم از حرم حضرت زینب (س) سفر شهادت کاشوب حیدر مهاجر سرزمین آفتاب امام زمان سربازانش را فرماندهی می کند جشن عروسی بماند برای بعد با لباس سفید احرام خندید هدف شما از درس خواندن چیست؟ طلبه ای که کشتی گیر با معرفتی بود
گرامیداشت یاد و خاطره شهید خلبان اکبر بیگدلی سانحه دلخراش هوایی در ارتفاعات اطراف فرودگاه کرما، حادثه غمانگیزی بود که در آن جمع کثیری از پاسداران باصفا جان عزیز خود را از دست دادند. در میان سرنشینان والای هواپیمای ساقط شده شماری از برجستگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز حضور داشتند که یکی از آنان […]
نادعلی بیگدلی بسیار خوش اخلاق و مهربان بود. با خواهر کوچکترش بسیار بازی میکرد. و اگر هم خسته بود بروز نمیداد و با او بازی میکرد. در کارهای خانه و بیرون به مادر خود کمک میکرد. بسیار قرآن خواندن را دوست داشت و در هر فرصتی که داشت قرآن میخواند. در فعالیتهای انقلابی شرکت داشته […]
او بسیار انسان خوشاخلاق و خوش برخوردی بود زمانی که نوجوان بود در روستایش یک پیرزن کور و فقیر بود که محمدعلی در همه کارهایش به او کمک میکرد. حتی هنگام فوت پیرزن محمدعلی بر سر او قرآن خواند. او همیشه در مراسم مذهبی شرکت میکرد. هیچوقت از کارهای خیر دست برنمیداشت و به کمک […]
نام پدر: محمدعلی محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۴۳/۱/۱ تاریخ شهادت: ۶۵/۱۰/۱۹ نام عملیات: کربلای ۵ منطقهعملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: مزار پایین شهدای زنجان زندگینامه شهید علیرضا داورپناه علیرضا داورپناه فرزند محمدعلی و جمیله پرواز در اولین روز از مردادماه ۱۳۴۳ در زنجان دیده به جهان گشود. پدرش مغازه فرش […]
طاهر به مرخصی آمده بود و می گفت: من با پنج نفر از دوستانم به شناسایی رفته بودیم، که ناگهان متوجه شدیم در منطقه عراقی ها و در میان نیروهای عراقی قرار گرفته ایم و از بین آن ها رد می شویم. آن ها ما را دیدند ولی توجهی نکردند. طاهر می گفت: که این […]
یادمه آخرین باری که فتح الله به مرخصی آمد خیلی نگران بود. گفت: دلم خیلی شور می زند فکر کنم این آخرین دیدار ما باشد شاید این بار دیگر سالم بر نگردم خانه؛ برادر جان با اینکه تو بزرگتر از من هستی و همیشه از شما چیزهای زیادی یاد گرفته ام، ولی می خواهم یک […]
زمستان سال ۱۳۹۰ بود. در اتوبوس و در انتظار دیدن حرم حضرت اباعبدالله( ع) بودم، ولی از اول سفر انگار نگاه آن مرد بر رویم سنگینی میکرد! که بالاخره به حرف آمد و پرسید:آیا شهید “مش عیسی محمدلو” با شما نسبتی دارد؟ گفتم: بله. ابوی بنده است! چشمش پُر از اشک شد. پیشانی من را […]
جراحی تا سال ۱۹۹۷ نقش صدام را در عرصههاى اجتماعى، سیاسى و نظامى بازى کرد. وی در همین سال با کمک کُردهای عراق و سازمان سیا به ترکیه فرار کرده از آنجا به ایالات متحده رفت. میخائیل رمضان با این شباهت توانست ۱۹ سال نقش صدام را در عرصههای اجتماعی، سیاسی و نظامی بازی کند. […]
زندگینامه امیر سرتیپ شهید رحمان فروزنده رحمان فروزنده در سال ۱۳۴۱ در شهر زنجان دیده به جهان گشود و در آغوش گرم خانواده رشد کرد. مدارج عالی تحصیلی را یکی پس از دیگری سپری نمود. ۱۶ ساله بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و او نیز چون جوانان دیگر به صف یاران و عاشقان […]
زندگینامه سردار شهید علیرضا بیات علیرضا بیات در تاریخ ۴۹/۷/۱ در شهر زنجان متولد شد و در تاریخ ۱/۹/۴۹ همراه پدر و مادر خود به شهر کرمانشاه عزیمت نمود و دوران طفولیت خود را در شهرکرمانشاه بسر برد تا اینکه تا اینکه به دبستان مدائن رفت و دوره راهنمایی و دبیرستان را در کرمانشاه تمام […]
زندگینامه سردار شهید احمد احمدی احمد احمدی، سال ۱۳۴۵ش در شهرک کرسف در شهرستان خدابنده از توابع استان زنجان چشم به جهان هستی گشود. پدرش به شغل کشاورزی و دامداری اشتغال داشت. احمد، دوران کودکی را در دامان پدر و مادری مهربان و باایمان سپری کرد. پس از آن برای تحصیل، در دبستان زادگاهش نامنویسی […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۱) تیپ ۱۷ علی بن ابیطالب با ارتش ادغام شده بود.قرار بود عملیات مشترکی انجام دهیم.پیش از عملیات در کنار مقبره دانیال نبی در شوش مستقر شده بودیم.خمپاره های ۶۰ عراقی ها به محل استقرار ما می رسید.با وجود اینکه خط اصلی عراقی ها بعد از کرخه بود […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۵) هفدهم اردیبهشت ماه مرحله دوم عملیات را به پایان رساندیم و منتظر پاتک عراقی ها بودیم.مصمم بودیم اگر پاتک کردند جلویشان جانانه بایستیم.با حمید باکری تماس بی سیمی داشتیم و موقعیت وضعیت مان را به یکدیگر می گفتیم.حمید از جمله فرماندهانی بود که نیروهایش را از اول […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۶) در برخی اسناد و نوشته ها مرحله سوم عملیات بیت المقدس را مرحله آزادسازی خرمشهر می نویسند در حالی که این گونه نیست.ما درمرحله سوم خرمشهر را محاصره کردیم و تا دروازه خرمشهر رسیدیم.انجام دو مرحله عملیات و کسب موفقیت های لازم در این مرحله هم بچه […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۷) برای پاکسازی نخلستان ،خاکریزها وکانال ها به چندگروه تقسیم شدیم. از نیروهای دشمن هرکس مقاومت می کرد کشته می شد.تعداد اندکی اسیر شدند وبقیه را تار و مار کردیم. راه مان را ادامه دادیم و به دو طبقه ها در نزدیکی جاده و بیرون خرمشهر رسیدیم.عراقی ها […]
خاطرات سردار محمدتقی اوصانلو از عملیات فتح خرمشهر(۸) اولین نیروی ایرانی که در سوم خرداد۶۱ پا به خرمشهر گذاشت ما بودیم.جلوتر از ما کسی نبود.صبح که نمازمان را خواندیم آماده رفتن شدیم. زودتر از همه یگان ها ما حرکت کردیم.فرمانده مان حمید باکری نیزبا ما بود.به شوق فتح خرمشهر پاهایمان توان و قدرت بیشتری گرفته […]
این آخرین جمله ای بود که پیش از رفتن بر زبان آورد چند روز قبل از خداحافظی می گفت:مادر!شلمچه مرکز جهان و محل اجابت دعاست و همان جایی است که در تمام لحظاتش از کویر سینه های سوزان,دعا و مناجات بر دشت های اجابت جریان دارد. محلی است که دیده ها شراب نور می نوشند […]
سید داود در یکی از روستاهای زنجان و در یک خانوادۀ مذهبی به دنیا آمد. دوم خرداد ۱۳۴۵ ه ش بود.از کودکی خنده رو بود. بزرگتر که شد ،خوش برخوردی اش هم به صورت خندانش اضافه شد و او دوست داشتنی تر از قبل بود. قبل از مدرسه به مکتب خانه رفت و قرآن را فراگرفت.علاقۀ […]