سرباز روز نهم
خس بی سر و پا / سفرنامه حمید حسام از پیاده روی اربعین
ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
به طمع بهشت یا مسئولیت شیعه بودن
شیرینی زیارت در تلخی اسارت
شوق آزادی
راه امام حسین گریه ندارد
شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه
به یاد شهیدان خط شکن در عملیات رمضان
ای غافر الذنوب والخطیئات! در روز حساب مرا روسفید گردان
راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی
سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
با درس خواندن مشتی بر دهان اربابان آمریکا بزن
گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!
وداع آخر، کنار ایوان قدیمی
کتاب ازدحام بوسه نوشتهٔ نرگس مقصودی است. این اثر در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است. درباره کتاب ازدحام بوسه کتاب ازدحام بوسه سفرنامهٔ پیادهروی اربعین است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب میگوید یکی از فلسفههای سفر شاید تغییر است؛ چه جنس سفرت درونی یا بیرونی باشد، به هر جهت مسافر متغیر تمام احوالات سفرش است. […]
وقتی خبر شهادت محمد قاسملو مهر را شنیدیم، علی خیلی زود ما را به خانه آن ها برد برای تسلیت و همدردی. وقتی چشمم به بچه های کوچک محمد افتاد، همسر و مادر شهید را دیدم حالم خراب شد. از شدت گریه و ناراحتی بی حال بودم. مدت ها از آن روز گذشت. یک وقتی […]
خاطره ای کوتاه از مادر شهید جواد نصرالدینی غروب که شد سفره را پهن کردم که تا چیزی بخورم. جواد از این کار من تعجب کرد که چرا زود شام می خوریم. با تعجب پرسید: شام می خوریم؟! گفتم نه روزه بودم. -قبول باشه… مامان میگن خدا دعای مادر را در حق فرزند زودتر اجابت […]
سعادت بزرگ هر وقت که به مرخصی می آمد، اگر کاری داشتیم پابه پای ما انجام می داد. انگار نه انگار که خسته جبهه بود. یک روز داشتم نماز می خواندم آمد و پیشم گفت: از خدا چه دعایی برای من خواستی، گفتم دعای سلامتی تو را، اینکه بعد از پایان خدمت سربازیت صحیح و […]
قدش خیلی بلند بود. وقتی می خواست به تظاهرات و راهپیمایی برود می گفتم از پشت صف حرکت کن. چون پدرش روحانی بود و بیشتر اوقات در منزل نبود. خیلی نگران فرزندانم می شدم. مخصوصا شهید سید مجتبی، هر جا که می رفت دنبالش راه می افتادم و بدون اینکه بفهمد او را تعقیب می […]
در وداع آخر روزی که همسرم عازم جبهه های حق بود لباسهای رزمش را پوشید، ساکش را به دوش انداخت و کنار ایوان قدیمی منزلمان خم شد تا پوتین هایش را بپوشد. آن لحظه که بندهای پوتین خود را می بست و من با قرآن و کاسه ای آب بالای سرش ایستاده بودم تا او […]
صدایش خیلی دلنشین و آرامبخش بود. بهقول آن عزیز دل: “حتی اگر از عملیاتی ناکام و شکست خورده برنامه میساخت و سخن میگفت، همچنان شیرینی فتح را در ذائقهی خود احساس میکردیم.” خیلی دوست داشتم صاحب آن صدای زیبا را بشناسم و ببینم. فکر کنم پاییز ۱۳۷۱ بود، ولی هنوز آتش حملهها، آنچنان پرحجم نشده […]
یک روز وقتی من به خانه مراجعت نمودم دیدم برادر زاده ام که نام او حاج آقا مصطفی استبه همراه مهدی در خانه ما هستند . حاج آقا مصطفی رو به من گفت : « عمه جان مهدی می خواهد چیزی به شما بگوید ولی خجالت می کشد . » گفتم : بگو مهدی جان […]
بهار ۱۳۶۲ رسید. همه اعضای خانواده دور سفره هفتسین جمع شدیم و با هم دعای تحویل سال را خواندیم و پای پیام نوروزی امام خمینی نشستیم. آقا، به رسم هر سال، قرآن خواند و به همه بچهها عیدی داد. آن روز همه نگاهها به محمد بود که قصد داشت دوباره به جبهه برود. ایام نوروز […]
با کوله باری سنگین از گناه سال هایی از عمرمان به باد فنا رفت.هم اکنون که اندکی فکر می کنم بر ایام گذشته تأسف می خورم. تأسف می خورم که چرا با غفلت و خواب، عمر سپری کردم. چرا نعماتی که خدا برایم داده بود صحیح استفاده نکردم. در این ایام که نسبتا زیاد است […]
موضوعی مدتها ذهنم را درگیر کرده بود و لحظهای آرامم نمیگذاشت. با توجه به شرایط جسمانی همسرم که تقریباً ثابت بود و آثار بهبودی در روند درمان دیده نمیشد، به فکر انتقالش به زنجان بودم، ولی قبلش باید با متخصصان آسایشگاه و جراحانی که قیاس را تحت درمان داشتند و همینطور بیمارستان میزبان در زنجان […]
خاطراتی کوتاه از شهید دانشجو ابوالفضل نوری به روایت دوستان سبزه میدان شلوغ بود. ابوالفضل را دیدم. با چند نفراز اعضای سازمان مجاهدین مشغول بحث بود. من هم وارد بحث شدم. طرف مقابلم می گفت: تضاد اصل همه چیز است. نزاع مادر پیشرفت هاست. تا ساکت شد. شروع کردم به بلغور کردن کتاب هایی که […]
خاطره ای کوتاه از شهید دانشجو فرید ناصری راوی: خواهر شهید آخرین باری که برادرم در دی ماه ۶۲ به جبهه اعزام می شد مادرم بسیار نگران و مصظرب بود و دائما به ایشان اظهار می داشت که برادران تو در جبهه اند و من هم مریض هستم. بهتره تو برای مراقبت از من بمانی. […]
خاطراتی کوتاه از شهید سیدحسین صادقی برگرفته از کتاب بئی به قلم فاطمه شکوری دست و دل باز هم بود. یکبار پول لازم داشتم. و از او قرض خواستم. بدون معطلی پول را به من داد. حتی نپرسید کی برمی گردانی. به حلال و حرام خیلی دقیق بود. در محل کارمان، یک پاکت را روی […]
نام کتاب: پنج ساعت مانده به معشوق(مجموعه دستنوشته های غواص شهید ابراهیم اصغری) تدوین: مریم بیگدلی انتشارات: غواص سال چاپ: ۱۴۰۱ این کتاب حاصل یادداشـت ها، خاطره ها، دلنوشـته ها، مقالات و آثار هنری شهید ابراهیم اصغری است که پس از پیروزی انقالب، کار خود یعنی ً تدریس و تحصیل را موقتا تعطیل کرد و […]
نام کتاب: میقات در آسمان ( مجموعه دستنوشته و یادداشت های شهید عباس محمدی) تدوین: مریم بیگدلی انتشارات: غواص سال چاپ: ۱۴۰۱ کتاب حاضر شامل خاطرات، آثار هنری، گزیدهنامهها و دلنوشته های شـهید عباس محمدی اسـت که در دو دفتر نوشـته شده بود و به صورت سالانه تنظیم و ارائه شده است. خاطرات از اواخر […]
نام کتاب: عطر سیب نام نویسنده: سمیرا احمدی انتشارات: غواص سال چاپ: ۱۴۰۱ مجموعه ۶ جلدی ماه رخ به روایت زندگی عاشقانه همسران شهدا پرداخته است. روایتی متفاوت از زندگی عاشقانه که در محور سبک زندگی و خانواده می باشد . این مجموعه با توجه به نیازهای امروز جوانان الگوهای واقعی برای زندگی مدرن امروزی […]
نام کتاب: قرارهای خیس نام نویسنده: سمیرا احمدی انتشارات: غواص سال چاپ: ۱۴۰۱ مجموعه ۶ جلدی ماه رخ به روایت زندگی عاشقانه همسران شهدا پرداخته است. روایتی متفاوت از زندگی عاشقانه که در محور سبک زندگی و خانواده می باشد . این مجموعه با توجه به نیازهای امروز جوانان الگوهای واقعی برای زندگی مدرن امروزی […]