حدیث روز
امام علی (ع) می فرماید : هر کس از خود بدگویی و انتقاد کند٬ خود را اصلاح کرده و هر کس خودستایی نماید٬ پس به تحقیق خویش را تباه نموده است.

پنجشنبه, ۲۲ شهریور , ۱۴۰۳ ساعت تعداد کل نوشته ها : 6324 تعداد نوشته های امروز : 0 تعداد دیدگاهها : 363×

برچسب » خاطرات

کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی
۱۴۰۳-۰۵-۰۹

کتاب ام علاء روایت زندگی ام الشهدا فخرالسادات طباطبایی

روایت زندگی‌ام‌الشهداء فخرالسادات طباطبایی؛ از همسایگی‌امیرالمؤمنین(ع) تا همسایگی بانوی کرامت(س) ماجرای کتاب « ام علاء »، قصه زندگی زنی است که از دل رنج‌های مختلف به سعادت رسیده است. زنی به‌نام فخرالسادات طباطبایی که در نجف متولد شد و بعد از هم‌جواری با حرم‌امیرالمؤمنین علیه‌السلام و بعد از بسته‌شدن چشمانش، برای همیشه در کنار حضرت […]

عطر برادر
۱۴۰۳-۰۳-۰۶

عطر برادر

خاطراتی کوتاه از شهید نصرت الله شکوری به روایت خواهر برگرفته از کتاب روی تل انتظار به قلم مهسا سیفی هدیه دوست داشتنی چند روزی کارش شده بود الک کردن خاک در گوشه حیاط هر بار که میپرسیدم داری چه کار میکنی از جواب دادن طفره میرفت مدتی بعد در حالی که چیزی را پشتش […]

آقای انجم شعاع همه کس زندگی من بود
۱۴۰۲-۱۲-۲۶

آقای انجم شعاع همه کس زندگی من بود

من خیاط بودم و آقای انجم شعاع کارمند جهاد سازندگی. ایشون از جهاد پارچه می آوردند و من لباس فرم می دوختم و ایشون می برد تحویل می داد. یکبار بهم گفت: کاش من هم از این لباس ها می پوشیدم. من دوره امدادگری دیده بودم. نزدیک عید بود. با خودم گفتم: فرامرز عید تعطیله؛ […]

رضا بنیانگزار زیارت عاشورا بود
۱۴۰۲-۱۲-۲۴

رضا بنیانگزار زیارت عاشورا بود

شهید رضا مهدی رضایی  غواصان نامی اسـتان زنجان بود. او شـهید رضا مهدی رضایی ساکن محله حسینیه بود. رضا، مکبر حسینیه اعظم بود و عضو فعال و سخت کوش پایگاه۱۳حسینیه. با هنرمندی، تصاویری را بر دیوارهای پایگاه نقاشـی می کرد. زیر هر نقاشی شعر و مطلب می نوشت. مداح بود و در جمع نیروها نوحه […]

رزمندگان در تاریکی شب مهدی جان مهدی جان می گفتند
۱۴۰۲-۰۹-۲۵

رزمندگان در تاریکی شب مهدی جان مهدی جان می گفتند

نامه شهید مصطفی انصاری به خانواده اش بسمه تعالی سَلَٰمٌ عَلَیۡکُم بِمَا صَبَرۡتُمۡۚ فَنِعۡمَ عُقۡبَى ٱلدَّارِ به نام خداوند بخشاینده مهربان و به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان و یاور مظلومان إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ . به راستی خدا مشتری خوبی است بر مومنینی که در برابر جان […]

نماز خواندن دوست خجالتی
۱۴۰۲-۰۹-۰۴

نماز خواندن دوست خجالتی

یکی از همکلاسی های شهید می گوید: رضـا علاقه ی خاصـی بـه هدایـت کـردن داشـت. اوایـل سـال های دفـاع مقـدس فیلـم تأثیرگـذاری بـه نـام “سـقای تشـنه لـب” سـاخته شـده بـود. رضـا تأکید داشت با امکانات کم آن روزها، فیلم را برای همکلاسی ها به نمایش بگذاریم. روزهـای امتحـان، مـن و رضـا در خانـه ی قدیمی […]

خودم ضامن او شدم
۱۴۰۲-۰۹-۰۲

خودم ضامن او شدم

شهید محمود صالحی به روایت مادر شهید یک روز با عجله به خانه آمد و چند لحاف و لباسهای تازه برداشت و چند تکه هم از من گرفت و وسایل خوراکی مثل قند و چایی هم برداشت و همراه دوستش یعقوب رفتند. ما همه کنجکاو شده بودیم که اینها را برای چه می‌خواهد. وقتی به […]

ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
۱۴۰۲-۰۶-۱۴

ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین

کتاب ازدحام بوسه نوشتهٔ نرگس مقصودی است. این اثر در انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است. درباره کتاب ازدحام بوسه کتاب ازدحام بوسه سفرنامهٔ پیاده‌روی اربعین است. نویسنده در مقدمهٔ کتاب می‌گوید یکی از فلسفه‌های سفر شاید تغییر است؛ چه جنس سفرت درونی یا بیرونی باشد، به هر جهت مسافر متغیر تمام احوالات سفرش است. […]

راه امام حسین گریه ندارد
۱۴۰۲-۰۵-۰۳

راه امام حسین گریه ندارد

وقتی خبر شهادت محمد قاسملو مهر را شنیدیم، علی خیلی زود ما را به خانه آن ها برد برای تسلیت و همدردی. وقتی چشمم به بچه های کوچک محمد افتاد، همسر و مادر شهید را دیدم حالم خراب شد. از شدت گریه و ناراحتی بی حال بودم. مدت ها از آن روز گذشت. یک وقتی […]

شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه
۱۴۰۲-۰۴-۲۰

شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه

خاطره ای کوتاه از مادر شهید جواد نصرالدینی غروب که شد سفره را پهن کردم که تا چیزی بخورم. جواد از این کار من تعجب کرد که چرا زود شام می خوریم. با تعجب پرسید: شام می خوریم؟! گفتم نه روزه بودم. -قبول باشه… مامان میگن خدا دعای مادر را در حق فرزند زودتر اجابت […]

سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
۱۴۰۲-۰۳-۰۲

سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی

سعادت بزرگ هر وقت که به مرخصی می آمد، اگر کاری داشتیم پابه پای ما انجام می داد. انگار نه انگار که خسته جبهه بود. یک روز داشتم نماز می خواندم آمد و پیشم گفت: از خدا چه دعایی برای من خواستی، گفتم دعای سلامتی تو را، اینکه بعد از پایان خدمت سربازیت صحیح و […]

گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!
۱۴۰۲-۰۳-۰۲

گریه نکنید مادر جان، شما هم یک روز مادر شهید خواهید شد!

قدش خیلی بلند بود. وقتی می خواست به تظاهرات و راهپیمایی برود می گفتم از پشت صف حرکت کن. چون پدرش روحانی بود و بیشتر اوقات در منزل نبود. خیلی نگران فرزندانم می شدم. مخصوصا شهید سید مجتبی، هر جا که می رفت دنبالش راه می افتادم و بدون اینکه بفهمد او را تعقیب می […]

وداع آخر، کنار ایوان قدیمی
۱۴۰۲-۰۲-۲۳

وداع آخر، کنار ایوان قدیمی

در وداع آخر روزی که همسرم عازم جبهه های حق بود لباسهای رزمش را پوشید، ساکش را به دوش انداخت و کنار ایوان قدیمی منزلمان خم شد تا پوتین هایش را بپوشد. آن لحظه که بندهای پوتین خود را می بست و من با قرآن و کاسه ای آب بالای سرش ایستاده بودم تا او […]

مظلومیت آقا سیدمرتضی آوینی
۱۴۰۲-۰۱-۱۹

مظلومیت آقا سیدمرتضی آوینی

صدایش خیلی دل‌نشین و آرام‌بخش بود. به‌قول آن عزیز دل: “حتی اگر از عملیاتی ناکام و شکست خورده‌ برنامه می‌ساخت و سخن می‌گفت، همچنان شیرینی فتح را در ذائقه‌ی خود احساس می‌کردیم.” خیلی دوست داشتم صاحب آن صدای زیبا را بشناسم و ببینم. فکر کنم پاییز ۱۳۷۱ بود، ولی هنوز آتش حمله‌ها، آن‌چنان پرحجم نشده […]

جشن شهادت/ شهید مهدی طهماسبی
۱۴۰۲-۰۱-۰۳

جشن شهادت/ شهید مهدی طهماسبی

یک روز وقتی من به خانه مراجعت نمودم دیدم برادر زاده ام که نام او حاج آقا مصطفی استبه همراه مهدی در خانه ما هستند . حاج آقا مصطفی رو به من گفت : « عمه جان مهدی می خواهد چیزی به شما بگوید ولی خجالت می کشد . » گفتم : بگو مهدی جان […]

برای سلامتی مادر شهید ژاپنی صلوات
۱۴۰۲-۰۱-۰۱

برای سلامتی مادر شهید ژاپنی صلوات

بهار ۱۳۶۲ رسید. همه اعضای خانواده دور سفره هفت‌سین جمع شدیم و با هم دعای تحویل سال را خواندیم و پای پیام نوروزی امام خمینی نشستیم. آقا، به رسم هر سال، قرآن خواند و به همه بچه‌‌ها عیدی داد. آن روز همه نگاه‌ها به محمد بود که قصد داشت دوباره به جبهه برود. ایام نوروز […]

ما روسیاهان چگونه می خواهیم راه پاکشان را ادامه دهیم
۱۴۰۱-۱۲-۰۸

ما روسیاهان چگونه می خواهیم راه پاکشان را ادامه دهیم

با کوله باری سنگین از گناه سال هایی از عمرمان به باد فنا رفت.هم اکنون که اندکی فکر می کنم بر ایام گذشته تأسف می خورم. تأسف می خورم که چرا با غفلت و خواب، عمر سپری کردم. چرا نعماتی که خدا برایم داده بود صحیح استفاده نکردم. در این ایام که نسبتا زیاد است […]

مهمان ویژه روز جانباز
۱۴۰۱-۱۲-۰۵

مهمان ویژه روز جانباز

موضوعی مدت‌ها ‌ذهنم را درگیر کرده بود و لحظه‌ای ‌آرامم نمی‌گذاشت. با توجه به شرایط جسمانی همسرم که تقریباً ثابت بود و آثار بهبودی در روند درمان دیده نمی‌شد، به فکر انتقالش به زنجان بودم، ولی قبلش باید با متخصصان آسایشگاه و جراحانی که قیاس را تحت درمان داشتند و همین‌طور بیمارستان میزبان در زنجان […]