شهیدی که دموکرات ها پس از شهادت گوشت تنش را خوردند!
روایت رهبر انقلاب از آغاز جنگ تحمیلی
سرباز روز نهم
خس بی سر و پا / سفرنامه حمید حسام از پیاده روی اربعین
ازدحام بوسه / خاطرات پیاده روی اربعین
به طمع بهشت یا مسئولیت شیعه بودن
شیرینی زیارت در تلخی اسارت
شوق آزادی
راه امام حسین گریه ندارد
شما نمی دونید؛ شهادت لذت بخشه
به یاد شهیدان خط شکن در عملیات رمضان
ای غافر الذنوب والخطیئات! در روز حساب مرا روسفید گردان
راز/ خاطره ای از شهید حمیدرضا فرائی
سعادت بزرگ/ شهید قیاسعلی اله وردی
با درس خواندن مشتی بر دهان اربابان آمریکا بزن
به رغم کم خوری و پوشیدن لباس زیاد سرما به کلیه هایم فشار آورده بود و باید هر چه سریعتر جایی را پیدا میکردم.اما هر طرف می رفتم با حجم آتش سنگین دشمن رو به رو می شدم و مسیرم عوض می شد.اصلا دستشویی رسمی وجود نداشت و من نگران بودم که در آن حالت […]
??درد سرسام آوری به سراغم آمد.احساس کردم دارند پایم را به زور می کشند تا استخوانی را که نوک تیزش از ران پایم بیرون زده بود به داخل عضله برگردانند.از شدت درد نمی دانستم چه باید بکنم. از یک طرف جلوی دکترها آن هم دکترهای ژاندارمری خجالت می کشیدم فریاد بزنم که یک وقت فکر […]
سال ۱۳۶۲، میدان تیر پادگان زنجان، کنار آمبولانس. بهیار پادگان: ای وای دو طرف کله اش خونیه، چی شده؟ همراهِ مجروح: مربی با گلوله زد تو سرش! بهیار: زودتر بخوابونیدش روی برانکارد. آ، او آ، او آ،او(صدای آمبولانس) مرکز از آمبولانس، مرکز از آمبولانس! بگوشم. مرکز سریع با اورژانس بیمارستان هماهنگ کن، زخمی داریم. بیمارستان […]
زمان: ۱۳۶۴،ساعت ۰۰/۱۶، آسایشگاه مربیان آموزش نظامی چند نفر از مربیان، کلاس بعد از ظهر را تمام کرده اند و با چند نفر دیگر که تازه از خواب بیدار شده اند، منتظر دم کشیدن چایی اند. روح الله(شهید روح الله شکوری): داوود یه چیز بپرسم راستش را میگی؟ حالا چی باشه. تو که این همه […]